گفتوگو: عباس کیارستمی، چالشها و اسرار فیلم «مثل یک عاشق» در جاپان
ترجمه: بیژن سیامک

مثل یک عاشق با داستانی کوتاه، روسپی جوانی به نام آکیکو با بازی رین تاکاناشی را دنبال میکند که قرار است یک استاد بازنشسته دانشگاه بنام تاکاشی با بازی تاداشی اوکونو را ملاقات کند. صبح روز بعد، تاکاشی در نقش پدرآنهای زن را در شهر میچرخاند، به او کمک میکند تا از نامزد بداخلاقش با بازی ریو کاسه فرار کند و در این میان، در مورد فلسفههای زندهگیاش بحث میکند. این فیلم یک معمای جذاب است که با آگاهی عمیق از حرکت دوربین، طراحی صدا و اجراهای بازیگران به تصویر کشیده شده است.
این فیلمساز ۷۲ ساله که برای اولینبار در بیش از یک دهه، با تبلیغ یک فیلم جدید برای جشنوارهی فیلم نیویارک در این شهر حضور یافته بود با وبسایت اندی وایر به گفتوگو نشست تا در مورد اهداف خود با فیلم مثل یک عاشق و اسرار داستان این فیلم صحبت کند. همچنان دربارهی این که او چگونه در خارج از ایران به دنبال چالشهای جدید است حرف میزند.
ایریک کوهن: جدا از فیلمبرداری در جاپان، دیگر چه چیزی در زمان ساخت این فیلم برای شما جدید بود؟
عباس کیارستمی: مثل کار هر فیلمی که تازه شروع میشود، این هم برایم جدید بود. به علاوه، در جاپان همه چیز برایم جدید بود: مردم، چهره ها، غذاها.
ایریک کوهن: باوجود بیگانهگی با زبان جاپانی، چطور توانستید تشخیص بدهید که بازیگران دقیقاً همان اجراهایی را که شما انتظار دارید ارایه میدهند؟
عباس کیارستمی: هدف من از یک طرف این بود که از فرهنگ و ویژهگیهای آنها غافل نشوم، و از طرف دیگر سعیام بر این بود که هیچ جلوهای از فرهنگ جاپانی را در فیلم خود نادیده نگیرم. نگرانی من این بود که بدانم آیا ویژهگیهای جهانی هم در آنها به عنوان شخصیت وجود دارد یا خیر.
ایریک کوهن: شما شاید در جاپان احساس بیگانهگی کرده باشید، اما سینمای جاپان برای شما بیگانه نیست. شما در سال ۲۰۰۳ فیلم «پنج» تان را به «اوزو» تقدیم کردید که تاییدیست بر همین ادعا. نمیدانم٬ آیا جنبهای از سینمای جاپان الهامبخش شما در هنگام تصور این داستان بود یا خیر؟
عباس کیارستمی: خب، موقع ساختِ فیلم مثل یک عاشق، فیلمهای جاپانیای را که من به خاطر داشتم همه مال سینمایِ کلاسیکِ جاپان بودند. بعد وقتی مجبور شدم که در جاپان کار کنم، برای دیدن بازیگر و انتخاب مدیر فیلمبرداری؛ شروع کردم به نگاه کردنِ فیلمهای جدید جاپانی. بعد متوجه شدم این فیلمها هیچ دخل و تصرفی در حافظهی تاریخی من و درک و شناختی که از سینمایِ کلاسیک جاپان داشتم ندارد. من این فیلم ها را بهگونهیی بسیار امریکایی یافتم. بنابرین من فیلم را بر اساس سلیقهی خودم ساختم، و بعد خیلیها گفتند که فیلم من خیلی جاپانیتر از فیلمهای امروزیِ جاپان از کار در آمده.
ایریک کوهن: این به صورتی برای شما یک موفقیت بود؟
عباس کیارستمی: این دقیقاً تنها قول من به تهیه کنندهام بود. گفتم هیچوقت کسی نمیتواند از پیش خودش را متعهد بسازد که فیلم خوبی میسازد. نمیتوانید از قبل حکم کنید که فیلم خوبی از کار در میآید یا نه. اما تنها تعهدی که میدهم این است که فیلم من نشان ندهد که آن را یک خارجی یا یک بیگانه در جاپان ساخته است. فکر میکنم که در این زمینه موفق شدم.
ایریک کوهن: در عین حال، از آنجایی که این فیلم و فیلم «کپی برابر اصل» شامل رابطهی مبهم بین دو شخصیت است، دیدن یکی از آنها به عنوان یک قطعهی همراه برای دیگری٬ بسیار آسان است و مثل یک دوگانه عمل میکنند. نظرتان در مورد این مقایسه چیست؟
عباس کیارستمی: خب، من در دیدگاهی که میتواند تحلیل تماشاگر یا منتقد از کارم باشد، دخالت نمیکنم. بنابراین آن را به عنوان دیدگاه آنها می پذیرم. اما باید بگویم که برای من پیوند بین این دو فیلم اصلاً آگاهانه نبود. منظورم این نبود که حواسم نبود. با این حال، هر دو محصول یک تخیل هستند. بنابراین٬ باید بین این دو رابطهای وجود داشته باشد.
ایریک کوهن: تقریباً همه فیلمهای شما به نحوی مستلزم تلاش تماشاگران است تا به خودشان زحمت بدهند و اهداف شما را تفسیر کنند. با این حال، در مورد فیلمهای قبلیتان – مثلاً «کلوزآپ» – بیشتر این تعبیر به شرایط دقیق جامعهی ایران مربوط میشود. آیا هنوز احساس میکنید که ریشههایتان از کارتان خبر میدهد؟
عباس کیارستمی: باز هم، من کسی نیستم که بتوانم دقیقاً به شما بگویم که چگونه میتوانم درک شوم یا این که شما به عنوان یک تماشاگر یا منتقد چگونه میتوانید این واقعیت را درک کنید که من دو فیلم در جوامع مختلف ساختهام. اما من فکر میکنم اگر شخصیتهای فیلم را همانطور که هستند بگیرید و سعی نکنید آنها را در قالب قرار دهید و بیش از حد در ماهیت آنها دخالت کنید، شخصیتها همه رمز و راز و ابهام خاص خود را دارند. بنابراین آنها به یک هویت یا سرزمین خاص مرتبط نیستند.

فیلم مثل یک عاشق
من فکر میکنم نقطه وصل بین شخصیت کلوزآپ و دو فیلم آخر من این است که همهی آنها چیزی برای گفتن دارند، اما این جنبهی ناگفتهها در مورد شخصیت خود آنها است. من نمیتوانم آن را بیان کنم. من فکر میکنم همه شخصیتها این پیچیدهگی ماهیت انسانی را دارند که به شما نزدیکتر از حقیقت است. بنابراین من برای این راز دلسوزی میکنم و فکر نمیکنم که این جا هستم تا آن را فاش کنم.
ایریک کوهن: آیا هنوز با وجود محدودیتهای تحمیل شده از سوی دولت ایران فیلمسازی برای تان راحت است؟
عباس کیارستمی: خب، بدون شک شرایط برای همه سخت است، فکر میکنم اگر این محدودیتها نبود، در کشورم میماندم و در ایران کار میکردم. بنابراین من فکر میکنم همه ما راه حل خودمان را برای بیرون رفتن و کار پیدا کردیم. عدهای در ایران ماندند و با سانسور دستوپنجه نرم کردند و سعی کردند هر طور که میتوانند در کشور خودشان کار کنند. برخی دیگر مثل من تصمیم گرفتند که بروند و جای دیگری کار کنند. عدهای هم به تازهگی کشور را ترک کرده و در جای دیگری زندهگی میکنند، در حالی که من هنوز در کشورم زندهگی میکنم. من در مورد هیچ یک از این انتخاب ها قضاوت نمیکنم. هر کدام از ما هر کاری که میتوانیم انجام میدهیم و این تنها راه است. اما البته شرایط برای همه سخت است.
ایریک کوهن: سال گذشته که فیلم جدایی نادر از سیمین برندهی اسکار شد، این جایزه توجه زیادی را به سینمای ایران در سراسر جهان جلب کرد. همین هفتهی گذشته شنیدیم که دولت ایران با تحریم جشنوارهی اسکار از شرکت در آن انصراف داد. نمیدانم آیا از نظر شما این مشکلی به سینمای امروز ایران تلقی میشود یا نه.
عباس کیارستمی: حقیقت این است که اکنون وضعیت در ایران آن قدر جدی و بد است که این نوع اتفاقات واقعاً تأثیری ندارد. من فکر میکنم آنچه در حال حاضر در ایران واقعاً در خطر است فقط بقای اقتصاد است. مردم واقعاً مجبورند که با این شرایط دستوپنجه نرم کنند و البته صنعت سینما هم تحت همین فشار است. اکنون بزرگترین مسئلهی سینمای ایران این است که راهی برای بقا پیدا کند. بنابراین این رویداد در زمان صلح میتواند تأثیر داشته باشد. اما نه در چنین شرایط آشفتهای که ما در میانهی یک جنگ هستیم – حتی اگر جنگ سرد تلقیاش کنیم – بنابراین این نوع رویداد حتی کوچکترین اثری بر ما ندارد.
ایریک کوهن: بیایید به بحث درباره فیلمهای شما برگردیم. در ایالات متحده، اکثر استدیوها فیلم را به نفع دیجیتال کنار میگذارند. بسیاری از فیلمسازانی که قبل از محبوبیت ویدیوی دیجیتال کار کرده اند، این را یک مشکل میپندارند. اما شما توانستهاید خود را وفق دهید زیرا خیلی زود شروع به فیلمسازی دیجیتال کردهاید. به نظر شما گذار عمومی به فیلمسازی دیجیتال گام مثبتی است؟
عباس کیارستمی: سینما برای وجود نیازی به رسانه یا روش خاصی ندارد و میتواند از طریق هر تحول فنی ادامه پیدا کند، بنابراین برای خودم، بله، از دیجیتال استفاده میکنم. باید به شما بگویم که ۴۰ سال پیش که شروع به ساخت فیلم کردم، از فیلم با رویکرد دیجیتال استفاده میکردم. بنابراین این یک روش کار است، یک مفهوم فیلمبرداری، نه خود ابزار.
ابزارها تغییر میکنند، اما شما بدون توجه به ابزارهایی که به شما داده میشود، روش کار خود را دارید.
ایریک کوهن: باتوجه به کارنامهی پربارتان تماشاگران انتظارات خاصی از کارهای شما دارند. وقتی پروژهی جدیدی را شروع میکنید چگونه میدانید که چالش مناسبی را برای شما به وجود میآورد؟
عباس کیارستمی: همه چیز در مورد یافتن یک چالش جدید است. این تنها دلیلی است که من به ساختن فیلم ادامه میدهم، مهم نیست در چه کشوری، مهم نیست به چه زبانی. نیاز به تازهگی دارم باید چیز ناشناختهای برای خودم بسازم. وگرنه راههای دیگری برای ابراز وجود دارم. من عکس میگیرم و شعر مینویسم که برای من کافی است تا آخر عمرم با آرامش ادامه دهم. اما اگر به ساختن فیلم ادامه میدهم، به این دلیل است که به تازهگی نیاز دارم و به چالشهای جدیدی نیاز دارم. و من به یافتن آنها ادامه می دهم. درست قبل از این که وارد شوید، داشتم صحنهای از پروژه بعدیام را برای مترجمم توضیح میدادم. از او میپرسیدم که صحنه را چگونه یافته است، زیرا ایدهای که برای پروژه بعدیام دارم، بسیار ضد فیلمبرداری است، اما به همین دلیل برای من بسیار جالب و چالشبرانگیز است.