دیدارهای سلمان رشدی: وی. اس. نایپل
ترجمه: زبیر رضوان

بیست سال پیش در زمستانی، هنوز از رفتن من به نیویارک دیری نمیگذشت و در میدتاون منهتن، در خیابانی قدم میزدم که همزمان یک آقای هندی دیگر که یک کت قیمتی و یک کلاه شاپوی قهوهای پوشیده بود، در پیادهرو روبهرویم ایستاد و پرسید که آیا این من هستم.
پاسخ دادم که بلی، در واقع خودم هستم.
با صدای نرم و مهربانی گفت: «بسیار خوب، فقط میخواستم برایت بگویم که وی. اس. نایل ده برابر بهتر از شما نویسنده است.»
گفت: «خب، حالا دیگر باید خوشحال باشی که این را برایم گفتی.»
سر جنباند و گفت: «بلی، فقط میخواستم بدانی.»
سپس کلاهش را به آرامی بلند کرد، دوباره بر سر گذاشت و رفت.
چند وقت پیش یکی از شماها (به خوانندهگان یادداشتهای رشدی در سبستاک) پرسیدید که آیا نظرم دربارهی نایپل عوض شده یا خیر و گفتید که خانهای برای آقای بیسواس یکی از خوبترین رمانهای قرن بیستم است. برای وضاحت، من با این حس کاملاً موافقم. من آقای بیسواس و خانهاش را دوست دارم. در واقع، من گرمی، کمیدی و انسانیت نایپل قبلی را دوست دارم. نایپل نویسندۀ خیابان میگل، مشتمالچی عارف، انتخابات اویرا و بیسواس. من همچنان دستآورد خم رودخانه را بسیار تحسین میکنم هرچند کتاب سردتری است. همچنان فکر میکنم که معمای رسیدن هم چیزهای عمیق زیادی دربارۀ تجربهی مهاجرت برای گفتن دارد، اگرچه به نظر من موتور روایی کتاب کمی ضعیف است، طوری که گاهی اوقات، برای ذوق من همه چیز با سرعت بسیار آهسته پیش میرود. من با برخی از کتابهای دیگر او، مثلاً چریک ها، مشکل دارم، اما مهم نیست.
اختلاف ما در مجموع دربارۀ کتابهای هند او و درکل واکنش او در برابر هند بوده. این اختلافهای جدی بودند اما هرگز تحسین مرا از کار عالی او نکاست.
ما فقط چندبار ملاقات کردیم و آن دیدارها همیشه صمیمانه بودند. آخرین باری که دیدمش در محفل رونمایی رمان آخرین دنیا از حنیف قریشی بود که در آن رمان نیز شخصیتی با شباهت فراوان به نایپل وجود دارد که نه چندان دلسوزانه ارایه شده است. سر ویدیا عوض توهین شدن، تصمیم گرفت در رونمایی کتاب شرکت کند. او در آن زمان روی ویلچیر بود، اما این مانع او نشد. وقتی رسیدم حنیف گفت که ویدیا خیلی دوست دارد با من صحبت کند. به سمتش رفتم و کنار ویلچیر زانو زدم.
ویدیا گفت: «من میخواهم فقط یک مورد را به شما تذکر دهم. این که من هرگز چیز بدی به شما نگفتهام.»
اوه، فکر کردم که باشد، در این صورت تمام آن دعواها و اظهارات تحقیرآمیز دربارۀ کارم را فراموش میکنیم.
دوباره گفت: «زمانی که آن حرف را زدم، فقط یک شوخی بود. این را میفهمی.»
متوجه شدم که او به آن تذکرش فکر میکند که وقتی از او در مورد حملهی خمینی به آیات شیطانی پرسیده شد. هنگامی که از او در مورد فتوا سؤال شد، او گفت که فکر می کند «یک شکل افراطی از نقد ادبی است».
برایش گفتم: «ویدیا، میفهمم که شوخی بود. من میدانم که شوخی چیست و آن یک شوخی بود.»
گفت: «بلی، من هیچ وقت نیت بدی از آن نداشتم و فقط میخواستم بدانی.»
دوباره گفت: « فقط میخواستم بدانی».
چیزی که آن شب احساس کردم این بود که سلامتی ویدیا ضعیف بود و تلاش میکرد تا زخمها را التیام بخشد و آرامش خود را بازیابد. و ما همین کار را کردیم.
نوشتههای مرتبط

دیدارهای سلمان رشدی: سه تفنگدار

دیدارهای سلمان رشدی: ایتالو کالوینو

دیدارهای سلمان رشدی: چارلی چاپلین و همسرش
