دمی با «دم‌بند»

خوشبین هروی

10 اسد 1402
alt-white-book 9 دقیقه
دمی با «دم‌بند»

بخش دوم:

به باور من، شعر کوتاه سپید امروزی در برابر شعرهای بلند قرار می‌گیرد؛ به این معنی که در شعرهای بلند ما مجبور نیستیم تا شعر حتمن فضای بسته و قراردادی داشته باشد. شاعر آزادی دارد و می‌تواند از یک موتیف به موتیف دیگر وارد شود و سطرها را ادامه دهد تا آن‌جایی که حس کند پایان شعر است. اما، شعر سپید کوتاه و آزاد امروزی مانند داستان کوتاه هویت ادبی پیدا کرده‌است که در یک چارچوپ منظم و منسجم و مبتنی بر ایجاز و فشزدگی شکل می‌گیرد و به دنبال آن است تا سطرها را کوتاه‌تر سازد و میزان تاثیرگذاری را در مخاطب قو‌ی‌تر. فرم شعر مبتنی بر یک موتیف خاص می‌تواند تا چندین سطر نیز برسد و در سطر اخیر فرم درونی آن که اندیشه‌محور باشد یا تصویرگرا، به ساختار برسد.

نمونه‌های از این قبیل شعرها در مجموعه حاضر نیز وجود دارد که مخاطب را با دو نوع تامل روبه‌رو می‌سازد. نخست، این‌که شاعر به شدت در شعرش اندیشه‌محور است و ایمان دارد به آن اندیشه‌هایی که ورای سطرها اتفاق می‌افتد و مخاطب در پی کشف و تلاش برای درک‌ آن است. دوم، این‌که شاعر با وجودی که شاعر شعر سپید امروزی است و شاعر مدرن؛ اما هنوز به شدت در شعرهای کوتاهش گرفتار من فردی و سوژه‌های تجربی شخصی خودش است، نه مسایل بزرگ اجتماعی. حضور تجربه‌های عشق، یاس، اندوه و… همه نمایان‌گر آن است.

اما، در بخش‌های دیگری از شعرهای کوتاه شاعر که گاه به چهار یا پنج سطر می‌رسد و گاهی در حد دو سطر، شاعر بیشتر و آگاهانه‌تر تلاش دارد تا شعرش را از فضای اندیشه‌محور بیرون سازد و به تصویرسازی «ایماژیستی» بپردازد. در شعرهای ایماژیستی، به ویژه شعرهای کوتاه ایماژیستی، صورخیال یا سطرهای خیال‌انگیز نقش اول را ندارد و یا در کل گاهی نقشی ندارند، بلکه تصویرسازی از یک مضمون، حادثه، کنش و واکنش‌ها، روایت و… روح و جهان یک اثر اند. ایماژیست‌ها در شعر، واژه را یک اصل در نظر ندارند، بلکه عبارت‌ها را واحد معنایی می‌دانند که به عنوان یک کل، حس دیداری پیدا می‌کنند و شعر را به عنوان یک پارچه تصویری یا تصویر بزرگ به فضیلت و ارتقا می‌رسانند.

شعرهای کوتاه سپید امروزی که از ویژ‌گی ایماژیستی برخودار اند، مخاطب بیشتر دارند و لذت بیشتر و هم‌زمان شاعران این نوع شعرها شاعران برازنده شعر کوتاه سپید به شمار می‌روند. روایت‌سازی ذهنی، عینی و مونتاژ آن تخیل داستانی در شعرهای سپید کوتاه ایماژیستی نوع تکنیک و زیباشناسی شاعران این نوع شعرها است که تعداد اندکی از شاعران امروزی از قدرت و اجرای آن آگاهی دارند. شاعر، در مجموعه‌ی دم‌بند، در بخش دوم، در شعرهای کوتاه به چنین تجربه‌هایی دست زده‌است.

نجیبه در تنور نان می‌زند/ دلش برای مزدوری می‌سوزد/ که سهمش از میهمانی ارباب/ کاسه‌ی دوغی است/ که با طعم اشک‌هایش… صفحه ۸۶                                                                                                                              

این شعر، نمونه‌ا‌ی از تجربه‌های ایماژیستی شاعر است که معطوف به واحدهای معنایی است و برجسته‌سازی روایت. ما در این شعر پنج سطری با هیچ واژه‌ای طرف نیستیم که صورت و پنهان آن به جای واژه‌ی دیگری به کار رفته باشد یا عناصری از صورخیال تمام شعر را در بر گرفته باشد. شعر در چند سطر حس دیداری پیدا می‌کند و ما به آن تصویر بزرگ که از واحدهای آن به دست می‌آید، می‌رسیم.

کمی از غصه‌هایش را/ کنار پنجره گذاشت/ با یک لیوان آب/ و باز فراموش کرد/ قرصش را بخورد. صفحه ۷۷

یک مترو هم/ اگر از تو عبور کند/ تو باز همان ایستاده‌ای/ که نگاهش دود می‌شود/ در پی رد رفتنی. صفحه ۹۶        

در این دو نمونه، شاعر تلاش می‌کند فضای شعر را عینی‌سازی کند و به خلق تصویر بپردازد و برای آن فضا، نشانه‌های تصویری-عینی زبانی را مثل /پنجره/ لیوان/ آب/ قرص/ مترو استفاده می‌کند و در نهایت، تصویر کوچکی را که روایتی در آن نهفته است، مونتاژ می‌کند.

شعرهای ایماژیستی امروزی نیز به دو گونه خلق می‌شوند که از لحاظ ساختاری و فرم از هم‌دیگر مقداری متفاوت اند. شعرهای ایماژیستی که مبتنی بر تصویرسازی از عینیت‌‌‌ها و کشف است و شعرهای ایماژیستی که مبتنی بر تکنیک داستانک‌گویی مینی‌مال است. آن دسته از شعرهای کوتاهی که مبتنی بر عینیت‌ها و کشف است، بیشتر استوار بر تصویرسازی‌‌های زنده ‌اند که سوژه‌ها و ابژه‌های متفاوتی را در بر می‌گیرند. اما، شعرهای کوتاهی که مبتنی بر تکنیک داستانک‌گویی مینی‌مال ‌اند، بیشتر در تلاش تصویرسازی و برجسته‌سازی موتیف‌ها ‌اند که پیرنگ دارد؛ شروع، میانه و پایانی که مخاطب را غافل‌گیر می‌سازد.

مزرعه‌ تخت ‌بزرگی‌ است/  دراز‌ کشیده‌ام/  باد ‌صورتم‌ را‌ می‌نوازد/  گند‌م‌ها‌ می‌رقصند/  دختری‌‌که‌ نمی‌بینم ‌ـ آواز‌می‌خواند/ زبانش‌ ناآشنا/ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌صدایش‌ دل‌نشین/ کجاست؟‌ از ‌چه ‌می‌گوید؟/ شاید/ کنار ‌چشمه‌ای/ حرف‌ خود ‌را ‌با ‌آب ‌می‌گوید/ شاید/ به ‌دور دست‌ رفته ‌‌‌‌‌‌‌(دوست ‌قدیم‌اش)/ شاید، ‌فقط/ ‌از ‌بالای‌ درختی‌ نگاه‌ می‌کند/ به ‌مردی ‌خسته ‌از‌ کار/ که ‌دراز ‌کشیده‌است/ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌و ‌به ‌آواز ‌او‌گوش ‌می‌دهد.صفحه ۱۰۶             

چنانچه قبلن یادآور شدم که دغدغه‌های ایماژیستی شاعر در شعرهایش پیداست، گاهی در شعرها به تکنیک داستانک‌گویی می‌پردازد و یا هم شعرها را خط داستانی می‌بخشد که آن تصویر بزرگ «موتیف» مورد نظر را با زبان ساده، حس دیدار دهد.  در شعر بالا، شاعر داستانک‌گو است. تمام شعر مبتنی بر یک تجربه است که حس دیداری پیدا می‌کند. [مزرعه تخت بزرگی است/  دراز کشیده‌ام] این‌جا واحد‌های معنایی حس دیداری پیدا می‌کند. [باد صورتم را می‌نوازد] باد وقتی نوازنده‌ی ناگفته‌ها، عاشقانه‌ها، آرمان‌ها و… بر صورت یک کارگر می‌شود و موسیقی آن گندم‌ها را به رقص می‌آورد. عبارت‌سازی شاعر به عنوان واحد‌های معنایی/تصویری با استفاده از کاربرد کلمه‌های زنده زبانی و عینی مثل، باد، رقص گندم، چشمه و درخت، همه در شعر کمکی است به فضای زنده و عینی شعر که به عنوان یک داستانک ذهنی اتفاق می‌افتد و شاعر تلاش دارد فضا را ایماژیستی سازد. در چنین شعرهایی از این مجموعه، شاعر اندیشه‌محور نیست که تمام شعر پر از عناصر صورخیال باشد یا بندهای شاعرانه فاخر که مخاطب را درگیر واژه‌ها و روایت‌ها سازد، بلکه شاعر برای تداعی مخاطب، حس دیداری در شعر را در نظر دارد که مخاطب آن را حس می‌کند و می‌بیند.

شب هنوز بیدار است/ بر تخت تنهایی دراز کشیده‌ام/ خیره به آسمان سپید کوچکی/ بدون ماه، بدون ستاره/ صدایی نیست/ سکوت، حرفی است/ که مدام با خودم تکرار می‌کنم/ و هر بار که پلک می‌زنم/ هیچ اتفاقی نمی‌افتد. صفحه ۱۰۳                  

شب هنوز بیدار است/ بر تخت تنهایی دراز کشیده‌ام/ خیره به آسمان سپید کوچکی… در این نمونه نیز شاعر به تصویرسازی در شعر ایمان می‌آورد. در عبارت‌هایی که شعر با آن آغاز می‌شود، شاعر اتاق کوچک خود و بستر یک‌نفره خود را نشان می‌دهد و تمام آسمان آرزوهایش را که به اندازه سقف اتاق پایین است و خالی از افق‌ها.

این دو نمونه را که مبتنی بر شگردهای داستانک‌گویی مینی‌مال است، می‌توان از جمله  دو کار موفق و خوب در بین شعرهای کوتاه این مجموعه دانست.

در بخش‌های دیگری از کتاب، شاعر به خلق شعرهای کوتاه چندسطری دست می‌زند که دیگر حس و نشانه‌ای از تکنیک داستانک‌گویی مینی‌مال در آن‌ها نیست، بلکه شعرها استوار بر تجربه‌های روحی و روانی و در امتزاج با نشانه‌های عینی و کشف است.

در تو آشوبی نیست/ خیابان یک‌طرفه این‌بار/ به مقصدی نمی‌رسد. صفحه ۱۱۸                    

دستانم را در جیب تو جا گذاشته‌ام/ سرد است/ یا جیبت را به من بده/ یا حواسم را. صحفه ۷۸

تو تصویر یک آرزویی/ در قاب پنجره/ که من هر روز/ تمام شهر را/ به دنباش می‌گردم. صحفه ۸۰

رمال کف دستم را بو می‌کشد/ انگار جا مانده‌است/ بعد از سال‌ها/ عطر تو، در خط سرنوشتم. صحفه ۱۰۹

حرف‌هایم زنانه شده‌اند/ عطر فرانسوی‌ات/ لو داده است مرا. صفحه ۱۱۴

شاعر پس از آن همه تجربه که در شعرهای اندیشه‌محور و ایماژیستی‌اش دارد، دوباره با نوعی دیگری از ذایقه‌ی هنری می‌رود به سراغ تجربه‌های سه‌سطری یا چهارسطری در شعر کوتاه که نمونه‌های خوبی ‌اند.

در تو آشوبی نیست/ خیابان یک طرفه این بار/ به مقصدی نمی‌رسد. یک حس اروتیک که به تصویر کشیده شده‌است یا شعر  [رمال کف دستم را بو می کشم…] نمونه موفق دیگری از شعرهای چندسطری شاعر است. اما، تعدادی از همین شعرهای سه‌سطری یا چهارسطری در برگ‌های دیگری از کتاب دچار افت می‌شود و منزلت شاعرانه خود را نیز از دست می‌دهند.

از تو چیزی کسر نمی‌شود/ اگر/ من/ کسره‌ی اضافه‌ی تو/ باشم! صحفه ۸۱

باید به یاد بیاورم/ که از یاد برده‌ام تو را. صحفه ۸۳

عقربه‌ای عاشق شد/ زمان ایستاد.  صحفه ۹۲

به جنگ واژه‌ها می‌رود/ شاعر با خودش درگیر است.  صحفه ۹۳

بین من و تو یک فاصله است/ و آن هیچ است.  صحفه ۹۴

این  نمونه‌ها، از جمله ضعیف‌ترین کارها در مجموعه حاضر است که به نام شعر کوتاه مطرح شده‌اند. چنین شعرهایی دچار بحران معرفت و زیباشناسی‌ اند و در هم‌ترازی با  آفرینش‌های شاعران دیگر که شعر کوتاه در کارشان امروز فراوان دیده می‌شود و به نوعی ژست شاعرانه امروز شده‌است. چنین سطرهایی را می‌توان به عنوان شعرک‌ها یا پیش‌شعر در نظر گرفت، نه شعرهای کامل و پخته. در چنین شعرهای کوتاه سه‌سطری یا چهارسطری یا کم‌تر یا بیش‌تر از آن، نظر به فضای تنگ و مقیدی که شعر دارد، اگر ما به کشف بزرگی دست نیافتیم یا تصویری را برجسته و دیداری نسازیم، شعر از پختگی کامل برخودار نیست و نمی‌تواند به عنوان یک شعر قدرت‌مند و برازنده ماند‌گار باشد. از این‌رو، نمونه‌های ذکر شده شعرهای ‌اند در حد یک آرمان و حسی که نمی‌تواند مخاطب را تکان دهد و کشف و موتیف بزرگی در آن‌ها نیز برجسته ساخته نشده‌است.

به همین ترتیب، در بخش‌های دیگری از مجموعه‌ی دم‌بند، شاعر به زبان شعار و پند نیز رو می‌کند و در بعضی از کارهایش تنها به خلق چنین مسایلی می‌پردازد، نه شعر.

مرگ/ دوست داشتنی است/ وقتی که با آن/ زیر یک سقف/ زندگی می‌کنی. صحفه ۱۰۰

سیگار حرف خوبی است/ در نشست تنهایی یک مرد. صفحه ۱۰۱

این نمونه‌ها، کارهای شعاری یا پند و اندرز اند و یک‌بار مصرف، نه شعر. تا این‌جا، جهان‌بینی شاعر در تمام شعرهایی که مثال آورده شده، جهان‌بینی فردی است؛ جهان‌بینی‌ای که لایه‌هایی از تنهایی، عشق، یاس، آرمان‌گرایی و… را نشان‌ می‌دهد.

روی چین پیشانی‌ام/ می‌توان خطوط مرزی دید:/ افغانستان/ پاکستان/ ایران/ می‌توان کشید:/ ترکیه/ یونان/ جهان. صحفه ۹۰

بمیر دلبرم، بمیر/ بودا مرده است/ و این حقیقت دارد/ بر مزرات جز انبوه کلاغ هیچ نیست/ نامت، زیبنده‌ی هیچ کس نیست/ در هیچ جای جهان/ بمیر دلبرم/ بمیر. صحفه ۱۰۷

اما، در نمونه‌های بالایی، شاعر یک مقدار از آن جهان‌بینی فاصله می‌گیرد. او، تجربه‌هایی از زندگی، آوار‌گی و حس نوستالوژیک خود را به عنوان انسان افغانستانی در نظر می‌گیرد و تلاش می‌کند این تجربه‌ها را به عنوان جهان‌بینی‌اش مطرح سازد؛ اما چنین روی‌کردی را نمی‌تواند یک‌دست سازد.

عارف حسینی با این‌که شاعر شعرهای پیشرو است و دغدغه‌ی آن را دارد، اما از نظر من تعهد در شعر پیشرو را فراموش می‌کند و جهان‌بینی‌اش در مجموعه حاضر بسیار فردی و شخصی ‌است که به شدت نمایندگی می‌کند از حالات روحی و روانی شاعر، نه جهان‌بینی اجتماعی که به چالش‌ها، کنش‌ها و واکنش‌های امروزی جهان، زندگی و انسان امروزی بپردازد که از نظر من یک ضرورت است. به جز چند شعر معدود، دیگر تمام شعرهای کوتاه همه سراسر یأس، ناامیدی، عشق دورافتاده و آرمان‌گرایی عاشقانه است.

عارف حسینی به عنوان یک شاعر متعهد، از کنار جنگ، فقر، سیاست و… به راحتی می‌گذرد. اگرچه شاعر در مجموعه حاضر در بعضی از کارهایش به عنوان شاعر پیشرو مطرح است با نمونه‌های که قبلن نیز یادآوری شد، اما تعداد این نمونه‌ها اندک است، نه قابل‌ملاحظه. نوآوری شاعر در زبان شعرها و استفاده از نمادها و عینیت‌ها قابل ستایش است و دغدغه‌های مدرن و پست‌مدرنیستی شاعر را نیز نشان می‌دهد. به‌طور مثال، نام مجموعه را «دم‌بند» که همان ماسک است در نظر بگیریم، می‌توان شاعر را شاعر پیشرو با دغدغه‌های آن در نظر گرفت. استفاده از کلمه‌ها و نمادهای عینی، به ویژه آن‌چه به شدت اجتماع و جهان را تحت‌ تاثیر قرار داده است، نوعی تعهد در کار هنری است و از جانب دیگر، دغدغه‌های فکری شاعر به عنوان انسان مدرن.

آن‌چه که به عنوان چند مورد انتقادی در مجموعه حاضر در نظر دارم: شاعر با آن‌که شاعر پیشرو است، دست به تغییر نماد جهانی می‌زند و تلاش می‌کند نام «ماسک» را که نام مجموعه حاضر نیز انتخاب شده‌است و در شعرش نیز به کار رفته است، بومی‌سازی کند به «دم‌بند» که همان ماسک است و یادآور دوران همه‌گیری کرونا به زبان فارسی برگردان شده‌است. در بحث هنجارآفرینی/ آشنایی‌زدایی اگر گاهی ما توجه به کاربرد واژه‌هایی از زبان‌های دیگر داریم، منظور حفظ آن نمادها، تصویر و تاریخ‌چه آن‌ها است که در شعر استفاده می‌کنیم. در شعر امروزی، واژه‌آفرینی و هنجارآفرینی در بحث آشنایی‌زدایی مطرح است؛ اما برهم‌ریزی واژه‌هایی که جهانی شده‌اند و به عنوان نمادهای فرهنگی و جهانی مطرح‌ اند، کار درستی نیست. دم‌بند، هنجارآفرینی نیست، بلکه تلاشی برای جای‌گزینی و بومی‌سازی ماسک است.

شاعر در یکی از شعرهای بلندش [شال‌بلند قرمز، صحفه ۲۶] همین مجموعه سطری را به زبان انگلیسی که گرفته شده از یک آهنگ مشهور است، می‌آورد «In the mood for love»  و به نوعی هنجارآفرینی می‌کند تا بحث آشنایی‌زدایی را در شعرش برجسته سازد. اما این‌که چرا به بومی‌سازی یک کلمه که نماد جهانی شده است و روایت بزرگ از صدها همه‌گیری و دگرگونگی اجتماعی است، می‌پردازد، برایم مشخص نیست. این که ماسک چه تاریخ‌چه‌ای دارد و از کجا شکل گرفته است و از کدام دوران، بحث دیگری است، اما حقیقت این است که ماسک نماد جهانی شده‌است و روایت صدها حادثه و همه‌گیری … و این خیلی زیبا بود که مجموعه حاضر به نام همان ماسک نام‌گذاری می‌شد. به‌عنوان مثال، چادر برقع در فرهنگ افغانستانی یک نماد است و امروز به عنوان یک نماد جهانی شناخته شده‌است؛ البته به ماهیت دیگر و تصویر دیگر و یا هم کاکتوس که نام یک نوع گیاه است.

در بخش نخست مجموعه نیز که اختصاص داده شده‌است به شعرهای بلند، سه شعر کوتاه که در همین جستار نیز در نخست به آن‌ها اشاره شد، به چاپ رسیده‌اند و بر هر سه شعر نام‌گذاری نیز صورت گرفته است. شعر «شب بخیر، صحفه ۲۹»،  «برخورد»، صحفه ۷۳ و شعر «دامنت»، صحفه ۷۴. این سه شعر، شعر کوتاه ‌اند و کاملن ساختار و فرم آن‌ها نیز مقید است بر یک روایت خاص. این که چرا چنین شعرهایی در بخش دوم کتاب با ساختار و فرم مشابه و سطرهای هم‌سان به چاپ رسیده‌اند و این شعرها در بخش شعرهای بلند نمایان‌گر دو مورد است: یا تصادفی بوده است و یا شاعر دقت در چینش شعرها در مجموعه‌ی دم‌بند از لحاظ ساختار و فرم نداشته‌است.

جهان‌بینی شاعر را در این مجموعه، به ویژه در بخش شعرهای کوتاه جهان‌بینی آرمانی یافتم که به عنوان من فردی؛ تنهایی، اندوه، آوارگی، یأس و… در شعرهایش به مثابه جان‌مایه و درون‌مایه موج می‌زند و نه شاعری با دغدغه‌های اجتماعی امروزی و جهان‌بینی مشخص.

اکثریت شعرها اندیشه‌محور اند، نه ایماژیستی؛ اما شاعر به تجربه‌های ایماژیستی نیز دست زده است که گاهی مبتنی بر تکنیک داستانک‌گویی «مینی‌مال» است و کارهای موفق و ارزش‌مندی نیز است.

برای دریافت خبرنامه ایمیل تان را بنویسد


نوشته‌های مرتبط