توصیههایی برای امریکا: جنگ اوکراین و درسهایی که امریکا باید از افغانستان بگیرد

با خروج آخرین سربازان شوروی از افغانستان در سال ۱۹۸۹ که در پی شورشی با حمایت و رهنمایی امریکا شکست خوردند، یک پیام به مراکز سیآیای مخابره شد که تنها دو واژه بود: «ما بردیم.»
این از آخرین لحظههای جنگ سرد بود، چیزی که دو سال بعد در هل دادن اتحاد جماهیر شوروی به سقوط، کمک کرد. اما، فراموشی سریع یک سرزمین از سوی ایالات متحده که به سرعت درگیر جنگ داخلی شد، در نهایت آن را به پایگاه آموزشی القاعده برای حملات یازدهم سپتمبر و میدان جنگ بیستساله بدل کرد که با عقبنشینی و شکست ایالات متحده به پایان رسید.
اینک پس از چند دهه، یکی از مهندسان استراتیژی پنهان در برابر شوروی، خاطرات خود را منتشر کردهاست و از ادارهی جو بایدن، رییسجمهور امریکا میخواهد تا برای حمایت از مقاومت اوکراین در برابر روسیه، اقدامات بیشتری انجام دهد.
مایکل ویکرز در کتاب «با تمام امکانات موجود» آنچه را که ایالات متحده میتواند از گامهای نادرست گذشته و هشدارهای از دسترفتهی خود در افغانستان بیاموزد، بررسی میکند.
در فیلم «جنگ چارلی ویلسون» که در سال ۲۰۰۷ منتشر شد و تلاش فوق سری ایالات متحده در دههی ۱۹۸۰ در افغانستان را به تصویر میکشد، ویکرز بهعنوان کارشناس تسلیحات داخلی سیآیای نشان داده میشود. او بسیار زود به این نکته پی میبرد که جنگجویان اسلامی تحت حمایت امریکا «مجاهدین» به چه چیزی نیاز دارند.
او همچنان به عنوان پسر باهوشی به تصویر کشیده شده که میتواند چندین حریف را در شطرنج بدون نگاه کردن به تختههای آنها شکست دهد. در زندهگی واقعی اما، او فقط مینویسد، شطرنج بازی نمیکند، اما با فوتبال و بیسبال بزرگ شدهاست.
ادارهی بایدن ۴۰ میلیارد دالر به عنوان کمک استخباراتی به اوکراین پرداخته است، اما از دادن سیستم موشکی و هواپیماهای مطلوب برای اوکراین خودداری کرده تا از جنگ مستقیم با روسیه خودداری کند.
ویکزر از امریکا میخواهد که برای پیروزی اوکراین در این جنگ کمک بیشتری کند تا به مسکو ضربهی محکمی وارد شود.
ویکرز در تازهترین گفتوگویش گفت: «هدف این اداره دربارهی این که در اوکراین چه چیزی میخواهد، هیچ وقتی روشن نبوده.» ویکرز در ادامه گفت: «گفتن این جمله که ]هر قدر زمان ببرد ما در کنار آنها میمانیم[ متفاوت است با این جمله که ]ما به آنها کمک میکنیم[ ما باید زودتر با آنها یاری کنیم.»
اوکراین یک ضد حمله را با وعدهی طولانی آغاز کرده است که به باور مقامات غربی سبب پیشرفتهای آهسته و کوچک است. گمان بر این است که نیروهای روسی ۲۰ درصد خاک اوکراین را در اختیار دارند.
به نظر میرسد ولادیمیر پوتین، ربیسجمهور روسیه نیز پس از شورش ناقص مزدوران گروه واگنر که مقر نظامی در یکی از شهرهای جنوبی را تصرف کردند و قبل از توافق به مسکو نزدیک شدند، ضعیف شدهاست.
ویکرز اشاره کرد که علاوه بر حریف مشترک در مسکو، بین این دو نبرد شباهتهایی وجود دارد. او در گفتوگوی آخرش استدلال کرد که یکی از این شباهتها، ضرورت کمک ایالات متحده به بازسازی اوکراین و ایجاد تضمینهای امنیتی پس از پایان جنگ است.
ویکرز گفت: «شورش و آشفتهگی ناشی از آن در مسکو فرصت را برای دولت بایدن باز میکند، اما باید ببینیم که چه پیش میآید.»
ویکرز به عنوان پسر یکی از خلبانهای نیروهای امریکایی در جنگ جهانی دوم، در ایالت کلفورنیا بزرگ شد و نخستین نفر از خانوادهاش بود که به کالج/دانشکده راه یافت. در سمستر آخری، تصمیم گرفت که شانس کار با سیآیای را امتحان کند و در نخست یک سرباز کلاه سبز ارتش شد. سرانجام، در سال ۱۹۸۳ که سی سالش بود، به سازمان پیوست.
پس از یک سال و اندی، ویکرز به دفتر گوست آوراکوتوس که رهبری گروه ویژه سیآیای در افغانستان را بر عهده داشت، فراخوانده شد. تا آن زمان، از حضور نیروهای شوروی در افغانستان پنج سال میگذشت و ظاهرا از دولت کمونیستی در جنگ داخلی حمایت میکردند.
ویکرز مینویسد: «در دفتر آوراکوتوس مجسمهای از یک سرباز شوروی بود که ماسک ضد گاز بر تن، یک کلاشینکوف در دست و با تجهیزات کامل جنگی مجهز بود.» به باور ویکرز، آن مانکن سرباز روسی نشاندهندهی آن بود که جنگ شوروی در افغانستان با محدودیتهای اندک جریان داشت.
سیآیای یک گروه ناهماهنگ را گرد هم آورد تا افغانها را مسلح کند. آنها از مسلسلها، ماینها و سلاحهای ضد تانک و ضد هوایی که توسط ایالات متحده تهیه شده بود، در برابر شوروی که مجهزتر بود، استفاده کردند.
عربستان سعودی تمویل اسلحه و مهمات را از چین و مصر به دوش گرفت و از مسیر پاکستان وارد افغانستان میشد.
در امریکا، چارلی ویلسون، نمایندهی ایالت تگزاس در مجلس نمایندهگان کمک کرد تا صدها میلیون دالر کمک مالی امریکا به گونهی سری انتقال یابد.

ویکرز در عملیات کشتن اسامه بن لادن، افزایش و خروج نهایی سربازان امریکایی از افغانستان و مبارزه در برابر رشد داعش در عراق و سوریه نقش داشت.
ویکرز دربارهی نقش خودش میگوید که بر ارسال سلاحهای کشندهتر نظارت داشت و آموزش و اطلاعاتی را که برای جنگجویان مقاومت داده میشد، افزایش داد و در افزایش کمپاینهای نفوذ مخفی مسوولیت گرفت. او سال ۱۹۸۵ را که نخستین سال دخالت ویکرز بود «خونینترین سال جنگ» نوشته است. ویکرز نوشته که در آن سال بیش از ۴ هزار سرباز ارتش شوروی کشته شدند.
ویکرز نوشته: «من در کمتر از یک سال، از اشتراک در عملیاتها به موقعیت هدایت یک جنگ مخفی در یک سطح غیرقابل تصور رسیدم. چیزی که تنها در سیآیای امکان دارد.»
افزایش تلفات جنگ سبب شد که شوروی از جنگ عقبنشینی کند و به آرامی مسوولیت را به دولت کمونیستی انتقال دهد و در نهایت در سال ۱۹۸۹ بیرون شود.
ویکرز پس از آن سیآیای را ترک کرد و رو به دانشگاه و تجارت آورد، اما پس از حملات یازدهم سپتمبر در سال ۲۰۰۱، دوباره به دولت رفت. زمانی که امریکا دوباره به افغانستان میرفت، اما این بار با سربازان خودش میرفت تا طالبان را به سرعت براندازد.
ویکرز به عنوان مقام بلندربتهی وزارت دفاع تحت اداره رییسجمهور جورج دبلیو بوش و بارک اوباما، در عملیات کشتن رهبر القاعده، اسامه بن لادن، افزایش و خروج نهایی سربازان امریکایی از افغانستان و مبارزه در برابر رشد گروه داعش در عراق و سوریه نقش داشت.
پیروزیهای اولیهی ایالات متحده در افغانستان شورشی را در پی داشت که به قدرت گرفتن مجدد طالبان برای دو دهه انجامید. جنگ در نهایت با ناکامی دولت تحت حمایت امریکا در کابل و خروج پر هرج و مرج در ماه اگست به پایان رسید که تا هنوز خشم را در واشنگتن برمیانگیزد.
بازتابهایی از دهه ۱۹۸۰ وجود داشت. یکی از رهبران مقاومت ضد شوروی، فرمانده پشتون، جلالالدین حقانی بود. پسرش سراجالدین، رهبر شبکهای به نام حقانی شد که مسوول حملات به سربازان امریکایی و غیرنظامیان در افغانستان است و اکنون وزیر داخله دولت طالبان است.
ویکرز استدلال میکند که ایالات متحده در پایان دوره ریاست جمهوری اوباما به یک بنبست جدی در افغانستان رسیده بود. او از دونالد ترامپ، ربیسجمهور پیشین امریکا به خاطر توافق با طالبان که او آن را «توافقنامه تسلیمی» مینامد و بایدن را به خاطر تبعیت از این خروج انتقاد میکند.
او همچنان یک صدای تاثیرگذار در برابر روسیه در واشنگتن است و پیش از تهاجم سال گذشته استدلال میکرد که ایالات متحده باید به انتقال هواپیماهای جنگی به اروپا و تهیه سلاحهای ضد زرهی و ضدهوایی مانند آنچه در دهه ۱۹۸۰ انجام داد، تلاش کند تا مانع مسکو شود.
اوکراین بسیاری از پیشبینیهای امریکا را مبنی بر سقوط سریع دولتش به دست مسکو را نادیده گرفت و آنچه که برخی انتظار داشتند یک درگیری چریکی باشد، در عوض به یک جنگ تمامعیار دو نیرو بدل شدهاست که در مواضع با صدها کیلومتر در برابر یکدیگر قرار دارند.
ویکرز اشاره کرد که علاوه بر حریف مشترک در مسکو، بین این دو نبرد شباهتهایی وجود دارد. او در گفتوگوی آخرش استدلال کرد که یکی از این شباهتها، ضرورت کمک ایالات متحده به بازسازی اوکراین و ایجاد تضمینهای امنیتی پس از پایان جنگ است.
همانگونه که در «جنگ چارلی ویلسون» آمده، حمایت امریکا از افغانستان در سالهای پس از خروج آخرین جنرال شوروی به شدت کاهش یافت و سبب جنگهای داخلی و ظهور طالبان شد. چیزی که ویکرز امروز آن را به عنوان مجموعهای از رویدادهای بد یاد میکند.
ویکرز میگوید: «اوکراینیها از این نظر که چطور دور هویت ملی خود و دفاع از قلمرو و سیاست خود متحد شدهاند، قابل توجه بودهاند، اما در حال حاضر این یک بحران و تهدید بالقوه است. بنابراین آدم باید مراقب همهچیز باشد.»
منبع: اسوشیتد پرس
نوشتههای مرتبط
