اپرای هزار خورشید تابان: روایتی از عشق و زنانه‌گی

گفت‌وگوی ویژه با رویا سادات، فیلم‌ساز و کارگردان افغانستانی

21 جوزا 1402
alt-white-book 10 دقیقه
اپرای هزار خورشید تابان: روایتی از عشق و زنانه‌گی

Sunny Martini, Seattle Opera

رویا سادات، کارگردان اهل افغانستان، داستان کتاب «هزار خورشید تابان»، نوشته‌ی خالد حسینی را برای نخستین‌بار در شهر سیاتل ایالت واشنگتن امریکا روی صحنه‌ی اپرا برد. فرحناز صفا از افغانستان اکسپلینر درباره‌ی چگونه‌گی کارگردانی این اپرا با او گفت‌وگو کرده‌است.

فرحناز صفا: سلام خانم سادات. تشکر می‌کنم که برای این مصاحبه وقت گذاشتید. به‌عنوان پرسش نخست، می‌خواهم بدانم که چرا داستان «هزار خورشید تابان» را برای این اپرا انتخاب کردید و کار ساخت آن از چه زمانی شروع شد؟

رویا سادات: کار ساخت این اپرا به چند سال قبل برمی‌گردد. حدود ده‌ سال روی کمپوز موسیقی آن کار شده. شیلا سیلور، آهنگ‌ساز امریکایی کار بزرگی برای کمپوز و موسیقی این اپرا انجام داده‌است. این اپرا در ژانر خود یک نمایش یا درام موزیکال است. البته پس از نوشتن لیبریتو یا فیلم‌نامه‌ی مخصوص اپرا، کار موسیقی و پس از آن نیز کار تولید آغاز می‌شود. روی تولید این کار حدود چهار سال پیش حرف زدیم و با همه‌گیری اپیدمی کرونا کار ما اندکی به تعویق افتاد. برای قرارداد و آغاز کار تولید آن ناگزیر شدیم دوباره در سال ۲۰۲۱ به امریکا برویم. حدود دو سال روی کار پیش‌تولید و تولید این اثر کار کرده‌ام.

رویا سادات و شیلا سیلور، آهنگ‌ساز امریکایی/ عکس: اپرای سیاتل.

در ارتباط با گزینش این کتاب نیز نظر من این است که کتاب «هزار خورشید تابان» داستان جذابی دارد که تنها روایت رنج و دشواری‌های زنده‌گی زنان نیست، بلکه داستان ایستاده‌گی، مقاوت و قدرت زن نیز است. من این بُعد داستان را بیش‌تر دوست دارم و در اپرا نیز شخصیت‌ها را  بر محور همین فرایند چیده‌ام.

زن افغانستانی در بیش‌تر داستان‌ها به عنوان قربانی مورد بحث است، در حالی که در این داستان، به‌ویژه در اپرا که اقتباسی از این کتاب است، شما زن مقاوم، فداکار، عاشق و قهرمان واقعی را می‌بینید. مریم جانش را برای لیلا فدا می‌کند. این ارتباط و قدرت انسانی زیباست. این دو شخصیت داستان تمام سیستم و نظم مردسالارانه را به چالش می‌کشند. ایستاده‌گی آن‌ها از درون واقعیت‌های زنده‌گی‌شان زیبا، باورپذیر و قدرت‌مند است.

دوست داشتم مردم دنیا این داستان را ببینند، به ویژه بافت تاریخی آن را که هوش‌مندانه دنبال شده، بفهمند. در این داستان دوره‌های متفاوت زنده‌گی در افغانستان را می‌بینید. از دوره‌هایی که زنان آزادی دارند تا سال‌های سیاه اول طالبان.

وقتی تصمیم به ساخت این اپرا گرفتم و کار را شروع کردم، هنوز طالبان کشور و مردمم را گروگان نگرفته بودند. من فکر می‌کردم که تنها تاریخی را روایت می‌کنم که دیگر نیست به گذشته پیوسته، و لازم است تا این روی‌دادها جزیی از تاریخ مصور شوند.

در اولین جلسه‌ی حضوری کاری‌ام در سیاتل بودم که خبر اندوه‌بار آمدن دوباره‌ی طالبان نشر شد. خبری که برای همه‌ی ما شوکه‌کننده بود.

فرحناز صفا: فکر می‌کنید روزی زمینه‌ی ساختن فیلم هزار خورشید تابان فراهم خواهد شد؟

رویا سادات: فکر کنم روایت این داستان در ژانر اپرا به شدت تاثیرگذار بود. هنوز در این مورد فکر نکرده‌ام.

فرحناز صفا: اپراهای بعدی این رمان در کجا و چه زمانی خواهد بود؟ به نظرتان در برادوی نیویارک هم اجرا خواهد شد؟

رویا سادات: ممکن است در سالن‌های دیگر نیز اجرا شود و این بسته‌گی به وضعیت مالی سالن‌های اپرا نیز دارد، چون در اپرا از ارکستر موسیقی، آوازخوان‌ها، هنرمندان بازی‌گر، طراحی‌ها و همه از نو ساخته می‌شوند. برای همین، دادن امتیاز آن به سالن‌های دیگر تا آماده شدنش اندکی زمان می‌برد.

فرحناز صفا: در یکی از گفت‌وگو‌های‌تان گفتید که قبل از شروع این اپرا، شما هیچ اپرایی را در سالن از نزدیک ندیده‌اید؟ برای نخستین‌بار کارگردانی این اپرا چه‌قدر دشوار بود و چه تفاوتی با ساخت یک فیلم داشت؟

رویا سادات: بلی، کارگردانی اپرا تفاوت‌هایی دارد؛ به‌ویژه اگر می‌خواهید عمیقاً داخل این ژانر بروید. باید نوتیشن‌های موسیقی را نیز دقیق بدانید. گویا همه مهارت‌های تخنیکی و محتوایی یک صحنه در دل یک لانگ‌شات (نمای طولانی) اتفاق می‌افتد. شما درون‌مایه‌ی هر فرم را در دل یک صحنه می‌چینید.

جدای ژانر متفاوت اپرا نسبت به فیلم، من در کشور متفاوت، با زبان متفاوت و با بازی‌گران امریکایی این اپرا را کارگردانی کردم. ما همه یک حس مشترک و باور به تصویر داشتیم. حسی که آن‌قدر غرقم می‌کند که با همه چالش‌ها مبارزه و مقابله می‌کنم.

اما به صورت کلی، اپرا مانند فیلم از هنرهای نمایشی دراماتیک است که به شکل موزیکال ساخته می‌شود و شما بیش‌تر از هر چیز دیگری برای خلق یک فیلم یا اپرا، به ساختار یا فرم آن فکر می‌کنید.

دوست داشتم اپرا را بسیار هنرمندانه و با سبک مدرن بسازم. از زیبایی‌های نمایشی فانتزی، انتزاعی و سبک‌های اکسپرسیونیزم استفاده کنم. دنیای جادویی زیبایی با این قصه بسازم، اما پیش از آمدن دوباره‌ی طالبان، تصمیم گرفتم ساختار رئالیسم را دنیال کنم. خواستم زجر امروز زن افغانستان را در همان جغرافیا به تصویر بکشم. این تغییر در سبک و روال کارم تاثیر زیادی گذاشت.

حتا بر انتخاب رنگ‌ها، نورها، دیزاین و طراحی لباس، میزانسن‌ها و حتا در کمپوزیشن‌های صحنه‌ها تاثیر گذاشت. کارهای عملی را در وضع روحی بسیار آشفته شروع کردم. در هر صحنه گویا خودم را می‌دیدم و هزاران لیلا و مریمی را که امروز اسیر طالبان اند.

در واقع، از چشم‌انداز کاری، این اپرا پیش از تولید برایم مثل فیلم بود، ولی اپرا در نوع خودش کار دشوارتری است، زیرا شما در کارگردانی تمام میزانسن‌ها و حرکت‌ها را بر حسب چیدمان و ضرب فضای موسیقایی هم‌آهنگ می‌کنید. برای همین، تلاش کردم در مورد نوتیشن‌های موسیقی بیش‌تر مطالعه کنم.‌ در این‌گونه شخصیت‌پردازی‌ها، گاهی با چالش‌های بزر گی مواجه می ‎شوید، چون موسیقی طور دیگری چیده شده و شما در دنیای کارگردانی روال دیگری دارید. باید برای رسیدن به یک توازن، ظرافت‌های کاری خاصی را دنبال کنید. این کار، در مجموع برایم دل‌چسپ بود و من روش خودم را دنبال می‌کردم.

در نهایت فکر می‌کنم به گونه‌ی ناخوداگاه در شخصیت‌پردازی‌ها، دیزاین و طراحی‌های صحنه‌ها و نمادها از طریق عناصر مهم صحنه، رد پای «سه نقطه»، «تار و زخمه» و «نامه‌ای به رییس‌جمهور» دیده می‌شود.

بلی، چنان که گفتید، من همان‌گونه که سینما را با نمایش اولین فیلمم «سه نقطه» دیدم، اولین اپرای کار خودم را در سالن سه هزار نفری اپرای سیاتل دیدم.

پیش از ساخت، بارها تصمیم گرفتم تکت بخرم بروم و پای تماشای اپرایی در واشنگتن دی‌سی و سیاتل بنشینم، اما منصرف شدم و گفتم بگذار تجربه‌ی «سه نقطه» برایم تکرار شود.

حس جالبی داشتم و از طرفی نمی‌خواستم در سال‌های آخر، شیفته‌ی اپراهایی شوم که روی کار خودم سایه بی‌اندازد و می‌خواستم ببینم که خودم چه کاری می‌توانم. البته در تمام مدت ساخت این اپرا، از خواندن، تحقیق، صنف‌های موسیقی و دیدن کتاب‌خانه‌های آنلاین نمایش‌های اپرا دست نکشیدم، اما در ساختن آن، روش خودم را دنبال کردم.

این اپرا روایت متفاوتی از «زن» و «زنده‌گی» در افغانستان است. تصویری از آزاده‌گی و رهایی، تصویری از مقاومت و ایثار، شکوه یک عشق و در نهایت تصویر زیبایی از یک فرهنگ/ عکس: اپرای سیاتل.

فرحناز صفا: تفاوت کار سینمایی در افغانستان با تجربه‌ای که در امریکا داشتید، چه‌گونه بود؟

رویا سادات: این اپرا برایم روایت متفاوتی از «زن» و «زنده‌گی» است. تصویری از آزاده‌گی و رهایی، تصویری از مقاومت و ایثار، شکوه یک عشق و در نهایت تصویر زیبایی از یک فرهنگ.

من با بازگشت طالبان در اجرا و کارگردانی کمی فراتر از کتاب رفتم. لیلا و مریم در اپرایی که من ساختم با لیلا و مریمی که در کتاب است، تفاوت‌هایی دارند و این نیازمند یک بحث مفصل‌تر است.

احساس می‌کنم این استیژ اپرا برایم قدرت و توانایی می‌بخشید تا صدای میلیون‌ها زنی باشم که امروز حتا حق سخن گفتن از آن‌ها گرفته شده‌است.
ما قصه می‌کنیم، قصه می‌شنویم، روایت می‌کنیم  و روایت می‌سازیم. قصه‌های ما روی فکر آدم‌ها اثر می‌گذارد و روی برگ‌های تاریخ، تصویر و صدا می‌شوند.

زنان افغانستان و مردم افغانستان در آتش جنگ مردان سیاست سوختند و جهان نظاره کرد. این استیژ با این اپرا برایم ارزش‌مند است و تلاش کردم تفاوت‌هایی را که از آن حرف می‌زنیم و در کتاب، فیلم، صحنه و یا اخبار غرب دیده نمی‌شود، ارایه کنم. شما در لحظه لحظه‌‌ی اپرا به آن عناصر و نمادها مواجه می‌شوید.

فرحناز صفا: همکاری و هم‌آهنگی میان زنی که در صلح و آرامش موسیقی این اپرا را می‌ساخت و زنی از افغانستان که در شرایط جنگی و ناامن زنده‌گی کرده چه اندازه دشوار بود؟

رویا سادات:  روحیه‌ی خوبی نداشتم. روزهایی بود که طالبان دوباره آمده بودند. گاهی در صحنه برآشفته می‌شدم. گاهی پر می‌شدم از حسرت و بغض. روزهای دشوار سقوط کشورم بود. هنوز آن بغض گلویم را می‌فشارد. تجربه‌ی عجیبی بود.

از زمانی که برای ساخت این اپرا تصمیم گرفتیم، چهار سال می‌گذشت. زمانی که من سرشار از امید و هیجان برای کارهای بهتری بودم، اما وقتی عملاً کار تولید را آغاز کردم، همه چیز دگرگون شده بود. شیلا سیلور، کسی که ده سال روی موسیقی این اپرا کار کرده‌است، از جمله اولین زنان کمپوزیتور اپرا است که تبعیض و نابرابری را در اوایل کار خودش تجربه کرده. در اوایل کار شیلا، حضور زنان امریکایی نیز کم‌رنگ بوده. شیلا به خوبی و شاید به اندازه‌ی من لیلا و مریم را می‌شناخت. او به کارش اعتقاد داشت و این روایت برایش مهم بود، زیرا خودش نیز بار سنگین نابرابری جهان ناعادل را روزی به دوش کشیده بود. فراموش نکنیم که قصه‌ی لیلا و مریم تنها صدای زنان افغانستان نیست.

به گفته خانم سادات، شیلا سیلور، آهنگ‌ساز امریکایی حدود ده سال روی موسیقی این اپرا کار کرده‌است/ عکس: اپرای سیاتل.

موسیقی‌‌ای را که شیلا سلور برای این اپرا ساخته، شگفت‌انگیز، هیجان‌آور و جادویی است. تلفیق زیبایی از موسیقی شرق و غرب که شما را به وجد می‌آورد.

فرحناز صفا: در مورد هنرپیشه‌ها بگویید؟

رویا سادات: هنرپیشه‌ها را از میان بازی‌گران و آوازخوان‌های سرشناس امریکایی انتخاب کردم. حدود شش ماه را در بر گرفت تا هنرمندان نقش‌های اول و دوم و سوپرها انتخاب شوند.

در اپرا، در پهلوی توانایی اجرای خوب، صدای خوب نیز اهمیت فراوانی دارد. در اپرا، هنرمندان مایک ندارند و صدای‌شان به شکل طبیعی باید قدرت لازم را داشته باشد.

فرحناز صفا: به عنوان یک زن از افغانستان، به نظر شما چه چیزی سبب می‌شود یک زن زیر شکنجه و ظلم مداوم، یک‌باره بر علیه همه بیاستد و مبارزه را برای آزادی شروع کند؟ مانند مریم که برای نجات لیلا، رشید را به قتل می‌رساند؟

رویا سادات: فکر می‌کنم تصویر زن افغانستان در لای برگ‌های کتاب و تصویر و خبر نارسا و ناکامل بوده. زن افغانستان را بیش‌تر زن مظلوم و قربانی می‌شناسند، در حالی‌ که زن افغانستان، زن مبارز، مقاومت‌گر و پرسش‌گر بوده و امروز نیز چهره‌ی تاثیرگذار مقاومت و ایستاده‌گی است.

شما  به روستاها بروید و ببینید که زنان محرومیت‌های فراوانی دارند؛ اما همیشه یک زن است که نخستین گام را برای حق آموزش و تحصیل دخترانش برمی‌دارد و تلاش می‌کند. زنان اند که برای مشارکت اجتماعی و سیاسی و برای برابری زنان در دوره‌های مختلف ایستاده‌اند.

مریم خودش را قربانی کرد تا بگوید که این فداکاری ارزش رهایی و آزاده‌گی در برابر تحجر و خشونت را دارد. این ارزش برای مریم، دیدن رهایی لیلا بود.

فرحناز صفا: واکنش‌های مخاطبان‌تان پس از اپرای سیاتل چه بود؟

رویا سادات: واکنش‌ها فوق‌العاده بود. در هر بار نمایش، سالن سه هزار نفری سیاتل از مردم پر می‌شد. مردم دقایقی را برای استقبال به پا می‌ایستادند. به شکل باورناپذیری توجه منتقدان به این اثر جلب شده‌است. نقدهای خوب و شیوایی درباره‌ی اپرا نوشته شده‌است. به قول کیستینا، کارگردان عمومی اپرای سیاتل، شماری از مردم برای دیدن اپرا، دوبار و سه بار می‌آمدند. این نشانه‌ی موفقیت یک اثر است.

مردم غرب متاسفانه مردم افغانستان را با نام جنگ و تحجر می‌شناسند. در این اپرا حتا فضاها، دیزاین‌ها، طراحی صحنه و طراحی‌ لباس تیمی که با من کار می‌کردند، برای آن‌ها حیرت‌آور بود و کم‌کم متوجه شدند که چه‌قدر شناخت‌شان از ما کم است.

خانم سادات می‌گوید که واکنش‌ها فوق‌العاده بود. در هر بار نمایش، سالن سه هزار نفری سیاتل از مردم پر می‌شد. مردم دقایقی را برای استقبال به پا می‌ایستادند/ عکس: اپرای سیاتل.

شما در آغاز اپرا افغانستان زیبا و پر از رنگ و موسیقی و زن و زنده‌گی را می‌بینید. اواخر دوران شاه، زنده‌گی رنگ و رخ دارد تا این‌که با شروع جنگ‌های داخلی کم‌کم همه‌چیز رنگ می‌بازد و در پی آمدن طالبان گویا زنده‌گی در رنگ‌های سیاه و خاکستری فرو می‌رود.

گذشته از این‌ها، داستان فداکاری و قهرمانی مریم، همه را شگفت‌زده می‌کند. داستان عاشقانه‌ی لیلا و طارق به درام جان می‌بخشد و فرمی از فرهنگ، هنر و معماری سال‌های ۶۰ و ۷۰ میلادی، هر مخاطبی را اندکی در دل تمدن فرو می‌برد. این‌ها همه تصاویر ناآشنایی از سرزمین ما برای بیننده‌ی غربی است.

فرحناز صفا: در مورد لباس شخصیت‌ها بگویید. آیا توانستید تصویری که نویسنده در رمان ارایه کرده بود را به اپرا انتقال بدهید و همین‌طور درباره‌ی طراحی صحنه؟

رویا سادات: احساس می‌کنم از آن‌چه که در کتاب در باب دیزاین‌ها بود، فراتر رفتیم، چون می‌خواستم مخاطب غربی آن چهره‌ی متفاوت افغانستان را نیز دریابد تا بداند که طالب و افکار زن‌ستیزانه‌اش پدیده‌ی شوم افراطیت، ترور و جنگ است، نه واقعیت افغانستان.

گویا در طراحی‌ها نیز درام شکل گرفته‌است و یکی از بخش‌های دراماتیک جلوه‌های بصری دیزاین‌های لباس بود. همه‌ی بازی‌گران با رنگ‌های زیبایی در بازار پر رونق و شاد ظاهر می‌شوند و آرام آرام در صحنه‌های بعدی و دوره‌های بعدی رنگ می‌بازند و تا آمدن طالبان که رنگ‌ها دودی و خاکستری می‌شوند.

مرگ و زنده‌گی مریم و سایه‌های تاریک و سیاه اطرافش با نور سفیدرنگ و لباس جذاب شگوفه‌دار ما را کمک می‌کند تا باور کنیم که مریم با فداکاری‌اش در روح و روان ما زنده‌است. لباس و طراحی‌اش یکی از المنت‌های این اجرا برای شناخت بهتر وضعیت زنان در افغانستان بود.

همین‌طور در طراحی صحنه، ساختاری بین رئالیزم واقعی و تصویری از یک تخیل است که بیش‌تر حس رهایی و آزاده‌گی را در دشوارترین صحنه‌ها می‌دهد. درست مثل تصویر سلول یک زندان در دل یک برج با شکوه قصر قدیمی و تاریخی، یا واقعیت یک کلبه‌ی غریبانه و تنها در دل شهر تاریخی هرات با برج‌های مشهور و مناره‌های هرات. گویا این خرابه‌ها در دل یک فرهنگ پنهان شده‌اند.

روایت ایستاده‌گی مریم، شخصیت اول قصه از دل تصویر اول و آغاز اپرا فهمیده می‌شود. نور خورشید کلبه‌ی فقیرانه‌ای را در دل منارها روشن می‌کند و جنب‌وجوش کودکانه‌ی مریم را به ما نشان می‌دهد. این در امتداد طراحی‌‌ها ادامه می‌یابد.
ما گاهی با حس رهایی شخصیت‌های قصه، پرواز می‌کنیم. صحنه‌ی زیبای عاشقانه بین لیلا و طارق، نمایی که در آن ایستاده‌اند و مشغول معاشقه‌اند، همین‌طور با آرامش خلوت‌شان که صدای مهیب انفجار زنده‌گی یک افغانستانی را فرو می‌ریزاند.
نورپردازی‌های ما حالت سکون و هنری دارد. انگار هر صحنه سهم متفاوتی از نور دارد. همه یک‌سان نیست. شخصیت‌های ما نظر به حرکت نور اهمیت بیش‌تر و کمتری بر موقعیت‌شان می‌بخشند. من، نور را سینمایی می‌دیدم. برای همین، وقت بیش‌تری را به آن اختصاص دادیم.

فرحناز صفا: پس از داستان‌های «خاک و خاکستر» و «خسرو و شیرین»، نوشته‌ی عتیق رحیمی، هزار خورشید تابان سومین داستان از افغانستان است که روی صحنه‌ی اپرا می‌رود. آیا این آغاز یک تحول در سینما و موسیقی افغانستان خواهد بود؟

رویا سادات: بدون شک. این یکی از رخدادهای مهم هنری است. اپرا از هنرهای اصیل و پر مخاطب غربی است و هزینه‌بر بودن آن مسیر را کمی دشوار می‌سازد، اما مهم این است که این کار امکان‌پذیر است.

عتیق رحیمی، اپرای «خسرو شیرین» را آفرید که خود این انتخاب، جذاب است و دوست‌داشتنی. این یعنی ادبیات فاخر ما ظرفیت ساخت اپرا و فیلم را دارد. امیدوارم در این مسیر کارهای درخشان‌تری را شاهد باشیم و جهان باید این رنگ و تصویر متفاوت را از ما ببیند.

فرحناز صفا: درباره‌ی مخاطبان حرف بزنیم. عتیق رحیمی می‌گوید که بیننده‌ی اپرا، یک بیینده خاص است. بیننده‌ی اپرا، همانند بیننده‌ی تیاتر یا سینما نیست. دریافت شما از تجربه‌ی کارگردانی این اپرا با توجه به این‌که اپرا مخاطبان ویژه‌ی خودش را دارد، چه‌گونه بود؟

رویا سادات: بلی. آقای رحیمی دقیق می‌گوید. همان‌طور که قبلا گفتم، اپرا از هنرهای اصیل غرب است  و تاریخچه‌ی‌ درخشانی دارد. اپرا در اوایل هنر دل‌خواه طبقه‌ی خاص و نخبه‌گان غربی بود و بعد در دل همه جا باز کرد. کار در آن نیز ساده نیست و رنج فراوان می‌طلبد. گذشتن از هفت خوان رستم است. در نخستین قدم، دانستن ویژه‌گی خلق یک اثر در ژانر متفاوت بسیار مهم است.  یکی از آن دانستن‌ها در اپرا، دانستن نوتیشن موسیقی و هم‌آهنگی آن با اجرا، میزانسن‌ها و بازی‌ها است. مورد دیگر، اعتماد به کار یک کارگردان است که به ساده‌گی وارد دنیای اپرا نمی‌سازند.

فرحناز صفا: آدم‌های زیادی پای تماشای اپرای سیاتل نشستند. برای یک مخاطب غربی، چه چیزی درباره‌ی افغانستان مهم است؟ آیا از کنار رنج‌ها و دردهای زنان افغانستان ساده می‌گذرند؟

رویا سادات: تمام گفت‌وگوها و پرسش‌وپاسخ‌های پس از اجرا، روی وضعیت زنان در افغانستان بود. قدرت تصویر همین است که می‌تواند مخاطب را به درک بالاتری از واقعیت برساند.

فرحناز صفا: به‌عنوان آخرین پرسش، می‌خواهم در مورد فیلم جدیدتان، «آهنگ سیما» بدانم. آیا این فیلم هم روایتی از زن یا زنان افغانستان است؟

رویا سادات: بلی، «آهنگ سیما» پر از زنانه‌گی است. این فیلم را دوست دارم و در مورد آن بعداً مفصل می‌نویسم. ما هنوز در جریان تولید فیلم هستیم.

در پایان این گفت‌وگو می‌خواهم بگویم که مانند همیشه مدیون اعتماد همکارانم هستم. مدیون هنرمندان توانا و با استعداد و خانواده‌ی فداکارم که همیشه حمایتم کرده‌اند. در جریان دو سال، در رفت‌وآمد بودم و آن‌ها بار کودکان را بر دوش کشیدند. به ویژه عزیز دلدار، همسرم که بی‌دریغ همکاری داشت و از من حمایت کرد. دلدار به عنوان مشاور ارشد فرهنگی و تخنیکی در اپرا مسوولیت داشت. ریکا سادات نیز در بخش طراحی‌ لباس مسوولیت داشت. مادرم که همه‌اش عشق است.

برای دریافت خبرنامه ایمیل تان را بنویسد


نوشته‌های مرتبط