سه دگردیسی در فضای امنیتی افغانستانِ پس از اسد ۱۴۰۰

29 حمل 1402
alt-white-book 5 دقیقه
سه دگردیسی در فضای امنیتی افغانستانِ پس از اسد ۱۴۰۰

The Free web

سقوط افغانستان، تغییرات و دگردیسی‌های همه‌جانبه‌ای را بر روی افغانستان اعمال کرد. دایره‌ی این تغییرات نیز تنها محدود به تغییر رژیم و روی کار آمدن یک رژیم اسلامی نبوده است. این دگردیسی‌ها در حوزه‌های مختلف اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، روانی و حتا محیط‌زیستی نیز قابل مشاهده است. از جمله‌ی مهم‌ترین دگرگونی‌ها، می‌توان دگرگونی در ماهیت امنیتی افغانستان را به عنوان یک واحد سیاسی – امنیتی مشاهده کرد. تشریح و تفسیر این دگرگونی می‌تواند فهم ویژه‌ای را برای آینده‌ و به خصوص جایگاه منطقه‌ای افغانستان ارایه دهد. غفلت از این دگرگونی‌ها و پردازش این روایت که گزینه‌های بد و بدتر ممکن است امنیت منطقه و جهان پس از طالبان را به خطر اندازند، فهم و درک امنیتی را مضیق‌تر می‌سازد و مانع از ایجاد یک نگرش امنیتی وسیع در مورد افغانستان پس از سقوط خواهد شد.

سه تغییر عمده در ماهیت امنیتی افغانستان شکل گرفته است که تبعات این تغییرات به مرزهای ملی افغانستان محدود نخواهد ماند و به سرعت جنبه‌های فراملی پیدا خواهد کرد. به طور مثال، ظهور طالبان پاکستانی و افزایش تهدیدات این گروه علیه اداره‌ی پاکستان یا تاسیس دولت اسلامی ولایت پاکستان در پاکستان و افزایش عملیات‌های این گروه نیز از جمله‌ی مهم‌ترین تغییراتی است که متاثر از افغانستان پس از سقوط بوده است. به دلیل رسوخ‌پذیری مرزهای ملی و نفوذپذیری این مرزها و هم‌چنین رشد بی‌رویه‌ی تکنولوژی‌های ارتباطی، فضا را برای گروه‌های هم‌سان طالبان هموار کرد تا بتوانند به راحتی امنیت کشورهای منطقه را تهدید کنند و یا به بازی‌گری امنیتی بپردازند. با این وجود، سه تغییر عمده‌ای که می‌تواند در همین چهارچوب تشریح شود، عبارت اند از: تغییر کارکردی- نهادی افغانستان در ساختار بین‌الملل، تحول در روی‌کرد بازی‌گران فراملی و غیردولتی و تغییر در ماهیت اتحادهای میان‎‌گروهی سازمان‌های اسلامی بنیادگرا.

تغییر کارکردی – نهادی افغانستان در ساختار بین‌الملل

ماهیت افغانستان قبل از سقوط به مثابه‌ی خط اول مبارزه با تروریزم بین‌المللی تشریح شده بود. افغانستان در زمان جمهوریت با گروه‌های بنیادگرای بسیاری در حال مبارزه بود. در کنار طالبان، گروه‌های بنیادگرای اسلامی دیگری چون داعش شاخه‌ی خراسان و شبکه‌ی حقانی در حال پیش‌برد منازعه بودند تا بتوانند ماهیت امنیتی افغانستان را با چالش مواجه کنند. به خصوص در مورد داعش خراسان، زمانی که داعش مرکزی در عراق و سوریه توسط نیروهای ائتلاف، نیروهای پیش‌مرگه‌ی کورد و نیروهای رسمی دولت‌های عراق و سوریه با شکست مواجه شد، بازی‌گری داعش در «ولایت خراسان» به صورت معناداری افزایش یافت. علاوه بر آن‌که بتوانند محیط امنیتی افغانستان را با چالش مواجه کند، به فرادستی در عرصه‌ی ایدئولوژیک دست پیدا کند و احتمالاً بتوانند نظام سیاسی اسلامی که به صورت پیش‌فرض قرار بود در موصل ایجاد شود را در ننگرهار ایجاد کنند.

پس از سقوط افغانستان، این ماهیت نیز با تزلزل مواجه شد و نه تنها هویت امنیتی افغانستان از مبارزه علیه تروریزم از بین رفت، بلکه این واحد سیاسی به مرکز صدور و انتشار تروریزم مبدل شد. از سوی دیگر، همین تغییر هویت امنیتی موجب تغییر دیگری هم شد. در گذشته، تهدیدات تروریستی به داخل افغانستان سرازیر می‌شد، اما پس از سقوط افغانستان، تهدیدات امنیتی به بیرون از مرزهای جغرافیایی صادر می‌شوند. این مساله را به وضوح می‌توان در تحرکات تحریک طالبان پاکستان در پاکستان، تاسیس دولت اسلامی ولایت پاکستان، نسخه‌برداری گروه انصارالله از طالبان افغانستان درک کرد که چه‌گونه نیروهای بنیادگرای اسلامی از محیط امنیتی افغانستان برای پیش‌برد اهداف برون‌مرزی خود در دیگر واحدهای سیاسی استفاده می‌کنند.

تحول در روی‌کرد بازی‌گران فراملی و غیردولتی

از سوی دیگر، طالبان که در گذشته به عنوان یک بازی‌گر غیردولتی تجدیدنظرطلب تلقی می‌شد، با دست یازیدن به یک رشته از عملیات‌های تروریستی و تبلیغاتی، خود را از یک بازی‌گر غیردولتی به یک بازی‌گر دولتی ارتقا داد. این مساله برای جهان اسلام/خاورمیانه‌ که پراکنده‌گی نیروهای غیردولتی که اتفاقا تجدیدنظرطلب می‌باشند، قابل تامل است و با استفاده از الگوهای شورش‌گرایانه به اهداف تجدیدنظرطلبانه‌ی خود می‌پردازند، یک نقطه‌ی عطف الهام‌بخش بود. این الهام‌بخشی را می‌توان در تحرکات نیروهای تحریک طالبان پاکستان پس از سقوط مشاهده کرد که همان الگوها و اهدافی را دنبال می‌کنند که طالبان قبل از سقوط آن‌ها را استفاده کرد. هدف غایی این بازی‌گران غیردولتی نیز مطرح کردن خود به عنوان یک بازی‌گر دولتی و انتشار این الگو به بازی‌گران غیردولتی دیگر، نظیر بازی‌گران قومی و مذهبی است. این بازی‌گران غیردولتی قومی با استفاده از ناسیونالیسم قومی و بازی‌گران غیردولتی مذهبی با استفاده از ایدیولوژی‌های افراطی مذهبی در صدد تحکیم نقش خود به عنوان یک عنصر تجدیدنظرطلب می‌باشند. به طور نمونه، می‌توان از افزایش فعالیت‌های ارتش بلوچستان آزاد در پاکستان یاد کرد که چه‌گونه با استفاده از تاکتیک‌ها و الگوهای طالبان، به دنبال تزلزل در ماهیت امنیتی پاکستان و امنیتی کردن وضعیت می‌باشند. و یا این‌که نیروهای انصارالله به رهبری مهدی ارسلان یا محمد شفیروف در سال ۲۰۲۲ اعلام کردند که گروه آن‌ها شاخه‌ای از گروه طالبان است و نام خود را از جماعت انصارالله به تحریک طالبان تاجیکستان تغییر دادند. نباید فراموش کرد که نیروهای امنیت ملی افغانستان در سال ۲۰۱۵ موسس این گروه به نام امرالدین طباروف را کشتند. از این رو، این‌طور تصور می‌شود که ظهور مجدد طالبان، یک تغییر ساده‌ی داخلی در محیط ملی افغانستان تحلیل می‌شود، اما در حقیقت، این تغییر باعث ظهور بازی‌گرانی می‌شود که امنیت دولت‌ها را با چالش مواجه می‌کنند و در بلندمدت می‌تواند تاثیرات منفی بر امنیت منطقه‌ای جهان اسلام/آسیای مرکزی/جنوب آسیا و خاورمیانه ایجاد کند.

تغییر در ماهیت اتحادهای میان‌‌گروهی سازمان‌های اسلامی بنیادگرا

ماهیت اتحادها نیز بخش عمده‌ی دیگری است که شاهد دگرگونی بوده است. برای نخستین‌بار، با توجه به وضعیت میدانی گروه طالبان، مقاله‌ای در انستیتیوت مطالعات استراتژیک افغانستان به نشر رسانیده شد که در آن از اختلافات درونی طالبان پرده‌ برداشته شد. درست است که طالبان در زمانه‌ی شورش‌گری علیه دولت مستقر، اتحاد مقدسی با هم‌دیگر دارند و عملیات‌هایی که برای پیش‌برد اهداف‌شان انجام می‌شود، جنبه‌ی قدسی دارد. اما، در زمانه‌ی استقرار رژیم، این گروه‌ برای دست‌یابی به مزایای اقتصادی و سیاسی، با هم‌دیگر به اختلاف نظر می‌پردازند. این سطح تحلیل از اختلافات را می‌توان در اختلافات میان شبکه‌ی حقانی و شاخه‌ی قندهاری طالبان تفسیر کرد که نتیجه‌ی نهایی این سطح اختلافات، ایجاد واحدهای مجزای انتحاری بود تا بتوانند قدرت خویش را موازنه کنند. از سوی دیگر، این نیروهای در حال منازعه برای دست‌یابی بیش‌تر به مزایای سیاسی و اقتصادی، دست به گریبان دیگر گروه‌ها می‌شوند تا فرادستی خود در عرصه‌ی قدرت را افزایش دهند. به طور مثال، بر مبنای اطلاعات میدانی، شاخه‌ی حقانی نیز از نیروهای القاعده استفاده کرده بود تا براساس آن، قدرت شاخه‌ی قندهاری را موازنه کند و یا این‌که با استفاده از بازوی ایدیولوژیک، شبکه‌ی القاعده در صدد بود تا هم به موازنه‌ی فرمان‌های رهبر طالبان بپردازد و هم از پیوستن نیروهای چندملیتی که در زیر چتر طالبان در حال فعالیت هستند، به داعش خراسان جلوگیری کند. این وضعیت التهاب تا جایی بالا رفت که موجب کشته شدن ایمن‌الظواهری توسط نیروهای آمریکایی شد. به همین صورت، اتحادها نیز میان شاخه‌های مختلف طالبان با تزلزل مواجه شد و حتا ماهیت همکاری با گروه‌هایی که در قرارداد دوحه ممنوع شده بود، آزاد شد و حالت اجرایی به خود گرفت. سازوکار ارتباط میان این گروه‌ها از اتحاد، به منازعه و رقابت تقلیل یافت که تغییر عمده‌ای برای طالبان بود. این انشقاق و اختلاف، زمینه را برای نفوذ دیگر بازی‌گران به داخل گروه طالبان بیش‌تر کرده است که ممکن است نقطه‌ی عطفی برای بازی‌گران مخالف طالبان تلقی شود.

در نتیجه، تصور می‌شود که سه دگردیسی عمده‌ای که در ساحت امنیتی افغانستان پس از سقوط شکل گرفت، عبارت اند از دگرگونی در ماهیت امنیتی افغانستان، تشجیع نیروهای غیردولتی تجدیدنظرطلب و در نهایت دگردیسی در ماهیت اتحاد میان شاخه‌های مختلف گروه طالبان. این سه تغییر عمده، با توجه به این‌که مساله‌ی افغانستان صرفا مساله‌ای در سطح ملی نیست، باید در سطح منطقه‌ای تحلیل و بررسی گردد. متعاقبا پیامدهای این تغییرات هم به مرزهای ملی افغانستان محدود نمانده و به سرعت جنبه‌ی منطقه‌ای پیدا خواهد کرد. با توجه به مصادیق عینی و زمینی تحرکات گروه‌های بنیادگرا دیگر که به تاسی از طالبان فعالیت‌های خود را پس از سقوط افغانستان آغاز کرده‌اند، نمونه‌ای از این پیامدها است که جنبه‌ی منطقه‌ای بر خود گرفته‌اند.

برای دریافت خبرنامه ایمیل تان را بنویسد


نوشته‌های مرتبط