مقاومت مدنی علیه طالبان

زلزلهی سیاسی اخیر در افغانستان – قدرتگیری دوبارهی طالبان – مردم افغانستان را از نظر عقلانی و احساسی حیرتزده کرد و نومید ساختهاست. هیچ کس برگشت سریع دوبارهی طالبان را پیشبینی نکرده بود. کمتر کسی باور میکرد که طالبان دوباره قوانین بدوی و غیرانسانی را بر انسان افغانستان تحمیل کنند و زندانی بسازند به وسعت کل کشور. ولی، حاکمیت آنان واقعی است و مردم هر روز در شهرها با قاتلان فرزندان خویش چشم در چشم میشوند. فعالان اجتماعی و نیروهای سیاسی افغانستان پراکنده اند و بر سر جنگ مسلحانه با طالبان و یا یافتن راهحل سیاسی، دو دل اند. نزدیک به دو سال است که چندین جبهه نظامی در چندین ولایت افغانستان با گروه طالبان میجنگند. همچنان، طالبان در تمام ماههای حاکمیتشان، با جریان اعتراضی عدهای از زنان در شهرهای مختلف افغانستان نیز روبهرو بودهاند. با این همه، آنچه برای پیگیری مدوام نیاز دارد، اعتراضهای منسجم مدنی علیه گروه طالبان در داخل و خارج از افغانستان است، این تنها راهی است که مخالف ندارد.
افغانستان کمتر شاهد اعتراضهای مدنی بودهاست. مردمان این کشور حاکمیتهای صد سال اخیر را به زور اسلحه سقوط داده و از میان برداشتهاند. آنقدر که جنگ چریکی و مقابله مسلحانه میان حاکمیتها و مردم رخ دادهاست، اعتراض مدنی رخ ندادهاست. شاید برای همین است که اهمیت مقاومت مدنی و ضرورت آن برای جامعهی افغانستان ناشناخته است و در نتیجه ناچیز شمرده میشود. اما، تاریخ ملتهای دیگر و حتا دورههای کوتاهی از تاریخ جامعه افغانستان نشان میدهد که یک اعتراض مدنی سنجیده شده، منسجم، دوامدار و جدی، منتج به نتیجهی مطلوب میگردد.
مقاومتهای مدنی علیه استبداد، بیعدالتی و خودکامهگی در افغانستان به دههی سی خورشیدی برمیگردد. احتمالا دههی دموکراسی (دههی چهل خورشیدی) اوج این اعتراضهای مدنی در تاریخ افغانستان است که بخش زیادی از آن حرکتها منتج به تغییراتی در رفتار حکومت و دولت و سبب تغییراتی در قوانین، آزادی مطبوعات، فعالیتهای سیاسی و… گردید. اعتراضهای مدنی دانشجویان در سال ۱۹۶۳ باعث شد هفت نوبت رییس دانشگاه کابل تغییر کند. پس از آن، اعتراضهای مدنی دانشجویان و دانشآموزان در سال ۱۹۶۵ باعث استعفای صدراعظم (داکتر یوسف) گردید. همینطور، اعتراضهای مدنی دانشجویان و دانشآموزان در سال ۱۹۶۸، حکومت را وادار کرد که قوانین معارف و دانشگاه را فسخ کند. این اعتراضها و مقاومتهای مدنی در سال ۱۹۷۲، استعفای وزیر معارف و تمامی روسای دانشکدههای دانشگاه کابل را سبب شد. این دورهی تاریخی برای ما این را میگوید که اعتراض و مقاومت مدنی یکی از راههای به کرسی نشاندن خواستههای معقول انسانی یک جامعه در موجودیت حاکمیتهای مستبد و ظالم مثل حکومت دینی کنونی طالبان در افغانستان است.
در بیست سال پسین که مشق دموکراسی در افغانستان جریان داشت، «جنبش تبسم»، «جنبش روشنایی» و «رستاخیز تغییر» موفق شدند هزاران انسان را در خیابانهای کابل بسیج کنند. در مورد مفاد و پیامد درازمدت این حرکتهای اجتماعی چندین مقاله و رساله منتشر شد که گام مهمی در تاریخ جنبشهای اعتراضی-مدنی افغانستان بود. اعتراض مدنی علیه کشتار سیستماتیک هزارهها (پس از قدرتگیری دوبارهی گروه طالبان) سبب واکنشهای جهانی و اعلام همبستهگی جهانیان با جریان اعتراضی مردم در داخل و خارج از افغانستان شد. اعتراض وسیع و همبستهگی مردم علیه کشتار هزارهها و اعتراض زنان و مردان ایران نشان داد که اعتراض و مقاومت مدنی علیه استبداد مذهبی-سیاسی میتواند باعث تغییرات اجتماعی گسترده شود.
تاریخ انسان، اعتراض مدنی موفق و نمونهی فراوان دارد. مهاتما گاندی، معلم این روش انسانی، قدرت پرهیز از خشونت را برای رهایی هند از استعمار بریتانیا به نمایش گذاشت. او، با همین روش یک امپراتوری را عقب زد و یکی از بزرگترین کشورهای جهان را در مسیر دموکراسی واقعی قرار داد. مارتین لوترکینگ این روش را برای رهایی رنگینپوستان از ستم در ایالات متحده امریکا به کار گرفت، کاری که به یکی از رویدادهای بزرگ و الهامبخش تاریخ بشر تبدیل شدهاست. هر دوی این اعتراضهای الهامبخش و ماندگار منتج به نتیجهی مطلوب گردیده و باعث تحول و تغییر عظیم اجتماعی و سیاسی شدند. از آن زمان به بعد، جوامع زیادی از این روش برای پایان دادن به ستم و مطالبه حق استفاده کردهاند. نمونههای جدید آن بهار عربی، رویدادهای مصر، جنبش کنونی «زن، زندگی، آزادی» میباشند که مورد تایید و تحسین انسانهای آزاد در سراسر جهان قرار گرفتهاند.
در افغانستان عصر ظلمت برقرار است. این جامعه مسیر کاملا متفاوت را طی میکند و اتفاقات آن، جهان را حیرتزده کردهاست. چیزی کم دو سال میشود که کشور، قانون اساسی، ارتش رسمی، قوههای جداگانه و مستقل، سیاست پولی و دیگر موارد لازم برای پیشرفت را ندارد. هیچ یک از کشورهای جهان، نیروی حاکم را به عنوان حکومت رسمی به رسمیت نشناختهاست. گروه حاکم نیز هنوز در برابر خواستههای جهان برای تشکیل حکومت همهشمول، رعایت حقوق بشر، آزادی زنان و آزادی بیان کوتاه نیامدهاست. از این جهت، با توجه به سختسری و قاطعیت گروه تروریستی طالبان، نیروهای آزاداندیش افغانستان راه دراز و دشواری پیش رو دارند.
مخالفان طالبان قادر به ایجاد یک جبهه نظامی – هر چند ضعیف – گردیدهاند، ولی این به هیچ وجه برای آوردن تغییر و افشای ماهیت نیروی ظالم حاکم کافی نیست. در پهلوی این، نیروهای آزادیخواه و دموکراسیطلب نیازمند یک جریان منسجم قوی مدنی در برابر طالبان اند. در واقع، کلیت جامعهی آزاد افغانستان بایستی با انسجام بیشتر پیگیر اتفاقات روازنهی داخل کشورشان باشند و جنایتهای روزانهی توسط طالبان را مستند، افشا و برای یکدیگر و جهانیان گزارش کنند. در غیر آن، ممکن است برنامه عادیسازی طالبان عادی شود و در درازمدت به عنوان تنها نیروی موجود در جامعه افغانستان همچون یک حکومت رسمی مورد قبول جهان قرار بگیرد.
نارضایتی از طالبان کافی نیست. نارضایتی باعث سقوط طالبان نمیشود. نیروهای آزاداندیش افغانستان باید گامهای عملی بردارند.
بزرگترین فاجعهای که در افغانستان پس از طالبان رخ دادهاست، نومیدی است. مردم و به ویژه نسل جدید، احساس میکنند همه چیز به بن بست رسیده و امکان باز کردن زندان طالبان منتفی است. و یگانه عاملی که ستمدیدهها در درازمدت زیر سلطه میمانند، غلبهی ترس بر آنها است. مهمترین وسیلهای که حاکمیتهای استبدادی از آن برای دوام خویش استفاده میکنند، ایجاد ترس است. و تنها چیزی که میتواند این استبداد را دور بزند، غلبه بر این ترس است. از این جهت، اعتراضهای مدنی بیرون از افغانستان میتواند بر فضای عمومی داخل کشور اثر ماندگار داشته باشد.
هر لحظه بیم آن میرود که رویدادهایی از نوع «زمین سوخته»، کشتار هزارهها در بلخ و همینطور رویدادی شبیه «یکاولنگ»، اتفاق بیافتد. با توجه به کارنامهی گذشته و طرز تفکر این گروه، هر اتفاقی ممکن است رخ بدهد. همین اکنون، به جای مکاتب و دانشگاهها، دروازههای مدارس مذهبی را باز کرده و در حال تربیت نسل جدیدی هستند که خروجی آن، پهن شدن بیشتر دامن تروریزم اسلامی است. بنابر این، پیش از اینکه یک «انسانیتزدایی فاحش» دیگر در افغانستان صورت بگیرد، مسوولیت نسل جدید است که مردم و جهان را برای برداشتن یک گام عملی علیه طالبان مجاب کند.
نارضایتی از طالبان کافی نیست. نارضایتی باعث سقوط طالبان نمیشود. نیروهای آزاداندیش افغانستان باید گامهای عملی بردارند. نسلی که طالبان به زور اسلحه آنها را از خانههایشان بیرون کرده و آواره ساختهاست، باید به قدرت اتحاد و کار مداوام ایمان بیاورد. مقاومت نسل جدید میتواند انواع مختلف داشته باشد. بازگو کردن و نومید نشدن یکی از آنهاست. روایت کردن داستانهای زندهگی و مقاومت روزمرهی زنان معترض در شهرهای مختلف افغانستان و ثبت آنها نیز مقاومت است و مایهی الهام برای آیندهگان خواهد بود. بازگو کردن داستانهای شکستها و پیروزیها نیز جز مقاومت مدنی است. این تنها رسالتی است که نیروهای مدنی میتوانند در برابر طالبان انجام بدهند.
تنها مقاومتی که باعث سرنگونی طالبان شود، با اهمیت نیست. اعتراضهای کوچک و پراکندهی زنان در شهرهای مختلف افغانستان در تاریخ اثر خواهند گذاشت. هر مقاومتی، حتا کوچکترینها ذرهای اثر دارند و به اندازهی خودشان مشکلی را حل و توجهی را جلب و شاید قطره قطره دریا شوند. تاریخ شاهد مقاومتهای زیادی بوده و هر کدام از آنها به بهتر شدن اوضاع کمک کردهاند. موردی که مهم است، این است که مردم باید باور کنند که این میلیونها داستان کوتاه، این میلیونها اقدامات کوچک، مقاومتهای کوچک روزانه، مقاومتهای بزرگ گاهبهگاه، همه و همه اهمیت دارند. حتا اگر پیامدهای آنها فوری و مشهود نباشد. اغلب، وقتی در یک کار یا هدفگذاری فوری شکست میخورید، ممکن است کل بدنهی نظام را دچار تغییراتی کرده باشید که تغییرات گستردهتر در آینده را اجتنابناپذیر کند. شما ممکن است داستان را تغییر دهید، راهکارها و نمونههایی نشان دهید، یا مشوقی باشید برای فعالان آینده و کسانی که اطراف شما هستند تا در تلاش و مبارزه پافشاری نشان دهند.
نوشتههای مرتبط
