هتروتوپیا، دگرمکانی و چالشهای روند ادغام
زنان آسیبپذیرتر اند یا مردان؟

برخی، مهاجرت را از حیث مواجهه با انفصال از مکان آرمانی (وطن) و حضور در یک مکان واقعی (جامعه میزبان)، مشابه با نظریهی فوکو به نام «هتروتوپیا» یا همان دگرمکانی میدانند؛ حضور فردی با فرهنگ و متعلقاتی کاملن متفاوت در درون بافت جامعهی میزبان پس از مهاجرت. تفاوتهایی که ممکن است منجر به بروز شاک فرهنگی، بحران هویت، پسزدهگی ساختار اجتماعی و فرهنگی جامعه مقصد و تدوام روابط و مناسبات انسانی در دایره کوچک جامعه همزبان و هموطن شود.
به نظر میرسد مهاجرت میلیونها شهروند افغانستان پس از آگست ۲۰۲۱ به کشورهای مختلف، بدون آمادهگی و پیشزمینه فکری برای ترک وطن، چالشهای روند ادغام و فرهنگپذیری در کشورهای میزبان را مضاعف کردهاست. اما در این میان چند پرسش جدی مطرح میشود که در ادامه به آن پاسخ میدهیم، اینکه آیا میتوان دشواریهای روند ادغام را براساس جنسیت افراد طبقهبندی کرد؟ شاک فرهنگی و نگرانی از هوایتزدایی در زنان بیشتر بروز میکند یا مردان؟ آگاهی زنان از حقوق برابر در جوامع جدید، خانوادههای رشدیافته در بستر نظام مردسالارانه را با چه شرایطی مواجه میسازد؟ و در آخر چه سازوکارهایی را برای تسهیل روند ادغام میتوان در نظر گرفت؟

میرحسین مهدوی، پژوهشگر مطالعات فرهنگی
میرحسین مهدوی، پژوهشگر مطالعات فرهنگی بر این باور است که در نظامهای فرهنگی کثرتگرا، ادغام در جامعه، مفهوم گستردهتری به معنای پذیرش فرهنگ جدید و همزمان، حفظ فرهنگ مادری دارد.
او که نقطه شروع فرهنگ را زبان میداند، به نقل از رواندرمانگرانی چون ژاک لاکان و فلیسوفانی چون ژاک دریدا می گوید که فرهنگ یک امر زبانی است. با چنین فهمی، مهاجرت در وهلهی نخست، مهمترین بنیاد فرهنگ یعنی زبان را مختل میسازد، این مشکل بزرگی است، مشکل قطع رابطه با جهان بیرون از خویش، البته چالش بزرگتر به عقیده من، بحران هویت و شاک فرهنگی خواهد بود.
انزوای فرهنگی؛ تن در جای دیگر و روح در وطن
دکتر مهدوی در تشریح بروز شاک فرهنگی پس از مهاجرت گفت: «شاک فرهنگی، محصول مواجهه مهاجر با ارزشهای فرهنگی کاملن بیگانه است. واضح و مبرهن است که فرهنگ، شکلگیری تدریجی شخصیت ما در بستر باورها و ارزشهای مشخصی است. وقتی ما به کشور دیگری میرویم، با ارزشهای فرهنگی متفاوتی روبهرو میشویم. به میزانی که ارزشهای اجتماعی و فرهنگی کشور میزبان با ارزشهای متداول فرهنگی کشور مادری متفاوت باشد؛ به همان میزان مواجهه با فرهنگ جدید، تکاندهنده و شاکبرانگیز خواهد بود.»
او خاطرنشان کرد که انزوای فرهنگی، عکسالعمل طبیعی روان انسان در برابر تطبیق شرایط جدید فرهنگی است. بر همین اساس، فرد در جامعه جدید به صورت بسیار طبیعی به سمت تجدید و تکثیر مناسبات و روابط فرهنگی در میان همزبانان و همفرهنگیهای خود کشیده میشود. در انزوای فرهنگی، رابطه میان تن و روان بهشدت آسیب دیده و دچار سرگردانی و گسست میشود. تن در کشور جدید است اما روح و روان در کابل.

بتول سیدحیدری، روانشناس
بتول سیدحیدری، روانشناس و استاد دانشگاه به آگاهی زنان از حقوق برابر در جوامع جدید و نحوه مواجهه خانوادههای رشدیافته در بستر نظام مردسالارانه از این حقوق پرداخت و در ادامه تشریح کرد: «واقعیت این است که ما در وضعیت حاضر با فروپاشی روانی در بسیاری از خانوادهها مواجه هستیم. هرچند اغلب افراد به خاطر ترس از پولیس و یا تاثیر بر روند مدارک مهاجرتی صدای خود را بلند نمیکنند، اما مشکلات درون خانوادهگی رو به افزایش بوده و سبب گسست زیادی میان زوجها شدهاست. دوران مهاجرت دقیقا اوضاعی را حاکم کرده که مانند دوران کروناست، زن و شوهر و دیگر اعضای خانواده مجبور هستند بیشتر همدیگر را ببینند و اغلب در مواردی یکدیگر را تحمل کنند. نکته دیگر این است که در چنین وضعیتی افراد متوجه میشوند که در شناخت یکدیگر مهارت ناچیزی داشتهاند، لذا سطح درگیریهای لفظی و فیزیکی افزایش پیدا میکند».
او در ادامه خاطرنشان کرد که احساس نیستی و بیهویتی در جامعه جدید، انعکاس خشم افراد را در روابط انسانی پیرامونش مضاعف میسازد.
حقوق برابر زنان؛ روند ادغام مردان در جوامع آزاد دشوارتر است
خانم حیدری از «جنسیت» و «ویژگیهای شخصیتی» افراد به عنوان دو عامل مهم در سرعت روند ادغام یاد کرد و افزود: «به نظر من، ویژهگیهای شخصیتی نسبت به جنسیت افراد، اهمیت بیشتری در روند سرعت ادغامپذیری دارد. ما مردان زیادی را در خانوادهها داریم که در برابر ادغام مقاومت بیشتری نشان میدهند تا زنان همان خانواده. در فرهنگ سنتی و مردسالارانه افغانستان، حتا در میان افرادی که دعوای روشنفکری دارند، باز هم مردان خود را مالک زنان میدانند و در ناخوادآگاه آنها چنین دریافتی از زن وجود دارد، برای همین، برخلاف مادر خانواده، پدر نگران وضعیت ادغامپذیری دختران جوان یا نوجوان در محیط تازه است. دخالتهای مستقیم و غیرمستقیم مردان خانواده، سرآغاز بسیاری از درگیریها در هنگام تطبیقپذیری با محیط جدید بوده و این نشان میدهد که ادغامپذیری برای مردان در چنین مواردی به مراتب دشوارتر است.»
ریشهیابی ترومای زنان پس از مهاجرت: نقش دیاسپورا به عنوان تسهیلگران روند ادغام
این روانشناس و استاد دانشگاه از بروز تروما برای زنان پس از مهاجرت یاد کرد و گفت که آنچه در ترومای فرهنگی در زنان غالب است، بیشتر افسردهگی پس از سفر تعریف میشود. زمانی که افراد با تفاوتهای فاحش در برابری، آگاهی، تسهیلات و حمایتهای انسانی مواجه میشوند، دچار سرخوردهگی خواهند شد. سرخوردهگی نسبت به مناسبات نابرابری که سنت و مذهب در تمامی این سالیان برای آنان رقم زده بود، لذا بهشدت از لحاظ روانی در این بخش آزار میبینند.
او در خاتمه به اهرمهای کمککننده در روند تسهیل ادغام اشاره کرد و افزود که نقش دیاسپورا و سیاستهای کشورهای میزبان در این روند بسیار سازنده و حایز اهمیت است، چرا که ادغام فقط با ترک لباسهای وطنی و یادگیری زبان جدید شکل نمیگیرد.

علی کریمی، نویسنده و استاد دانشگاه
علی کریمی، استاد دانشگاه در کلگری کانادا است. او نگاه متفاوتتری به مقوله ادغام در جامعه جدید دارد. به عقیده او، ناآشنایی با تفاوتهای فرهنگی، کار ادغام را سختتر میکند. او ادامه میدهد که بزرگترین مشکل برای مهاجرین افغانستانی، کنار آمدن با فرهنگ آزادیخواه (لیبرال) در جوامع غربی است. در اینجا رواداری و پذیرش تفاوتها بسیار نهادینه شده و همه از حقوق برابر برخوردار هستند. این برای همه مردم افغانستان قابل قبول نیست. برخی از مهاجرین در کشورهای اصلی خود از طبقه مسلط بوده و به خاطر مناسبات قومی و مذهبی، بیشتر از دیگران به منابع و فرصتها دسترسی داشتهاند.
این استاد دانشگاه به موضوع حقوق برابر زن و مرد در کشورهای غربی پرداخت و تاکید کرد که مردان افغانستانی در چنین جوامعی به دلیل آگاهی زنان از حقوق خود و حمایتهای انسانی از آنها، بیشتر دچار شاک میشوند.
خاطرات جمعی جنگ؛ تروما خودبهخود درمان نمیشود
کریمی یادآور شد: «ترومای فرهنگی مشابه به ترومای شخصی است، ولی با این تفاوت که حوادث تلخ و تکاندهنده را یک جمعیت به صورت اجتماعی تجربه میکنند. این حوادث بر روی روان و خاطرات جمعی گروه قربانی، تاثیرات بلندمدتی خواهد داشت. کسانی که از افغانستان به کشورهای دیگر مهاجرت کردهاند، سالهای طولانی جنگ و خونریزی را تجربه کرده و همه حامل خاطرات وحشتناک شخصی و جمعی هستند. زنان بیشتر از مردان زخم دیدهاند، نه تنها از جنگ و تروریزم، بلکه شمار زیادی از آنان قربانی خشونتهای خانوادهگی و اجتماعی نیز بودهاند. برای التیام از این زخمهای روحی عمیق باید فعالانه در پی مداوا بود. این تروماها خود به خود ذهن و ضمیر قربانی را رها نمیکند.»
آنچه مبرهن است، مهاجرت با تمامی دشواریهای پیشرو که در این مطلب فقط به گوشههایی از آن اشاره شد، فرصتی برای تولدی دوباره است. دریچهای جدید از دنیای جدید که فرصتهای نو و تازهای را ارائه میدهد. بهطور حتم، تلاش بیشتر برای سرعت در روند ادغام در جوامع میزبان سبب خواهد شد که فرد سهم بیشتری در این فرصتها داشته باشد. بر کسی پوشیده نیست که نقش دیاسپورا و برنامههای متنوع کشورهای میزبان در راستای آگاهیدهی در تسریع روند ادغام و پذیرش فرهنگ کشور جدید، موثر و کارا است.
نوشتههای مرتبط
